نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 5 بهمن 1390برچسب:, توسط عبدالصمد به مرام |
نجات جوجه اردک توسط یه پلیس خانم

 

نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 5 بهمن 1390برچسب:, توسط عبدالصمد به مرام |

http://www.azadupload.com/images/vm24z6ag15wlyo89sbl.jpg


 

نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 5 بهمن 1390برچسب:, توسط عبدالصمد به مرام |
 
نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 5 بهمن 1390برچسب:, توسط عبدالصمد به مرام |

64.jpgc5208cad1921493c36eb0b87d92f69a9-300

نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 5 بهمن 1390برچسب:, توسط عبدالصمد به مرام |

این عکس ها برای تماشانیست برای ......

 

این بچه‌ها؛بازی نمی‌کنند، اینها پنهان شدند، اینها دارند خفه می‌شوند(براثر گاز اشک آور)؛ اینها گریه می‌کنند، اینجا غزه نیست، اینجا بحرین است!

82992_835.jpg
 








 

نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 5 بهمن 1390برچسب:, توسط عبدالصمد به مرام |

 





 
75.jpg

 


 

نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 5 بهمن 1390برچسب:, توسط عبدالصمد به مرام |
خدایا... کودکان گل فروش را میبینی؟
مردان خانه به دوش,دختران تن فروش
واعظان دین فروش,محرابهای فرش پوش
پسران کلیه فروش,زبانهای عشق فروش
انسانهای آدم فروش...
همه را میبینی؟
میخواهم یه تکه آسمان کلنگی بخرم
دیگر زمینت بوی زندگی نمیدهد...
 
b035a7ad68be0b90cc8294f508ccaa91-300
نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 5 بهمن 1390برچسب:, توسط عبدالصمد به مرام |

























نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 5 بهمن 1390برچسب:, توسط عبدالصمد به مرام |
خسته ای ، میدونم .. یه ذره هم اخمو شدی ، باز هم میدونم ، پیر هم که شدی ، یعنی

 
پیرت کردند وگرنه تو همون مرد پر انرژی بودی که 20 ساعت کار میکردی و هنوز هم

 
میکنی ..

ولی دکتر .. نگو که بی کس شدی .. مگه من مردم که تو تنها باشی؟

تا آخرش باهاتم .. تا اونجا که یه نماز به امامت رهبرمون تو بیت المقدس بخونیم .. خودت

 
میگفتی اون روز نزدیکه ...

اخمهات رو وا کن

 
میدونی دکتر ؛وقتی تو بری قدر ت رو میدونن, 6سال رهبری هررهنمودی داشت,گفتی

 
سمعا و طاعتا ,تاجایی که حتی دشمنانت گفتند رهبری فقط در دوره تو رهبری کرده

 
اما این 6 سال باعث شد عده ای فراموش کنند 20سال خیانت خائنان رو

 
فراموش کردند نامه جام زهر رو فراموش کردند...بیخیال دکتر وقتی تو بری و بعد از تو

 
کسانی بیایند همانند انان که پیش از تو بودند انوقت قدر تو را خواهند دانست

 
و سالها بعددر کتاب ها مینویسند: مردی امده بود شب وروز کار میکرد ,

 
شده بود اینه دق اشراف زاده ها ... دیگه حنای اونها پیش مردم رنگی نداشت...

 
رییس اشرافیون دست به کار شد؛انقدر بلند گوی تبلیغاتیش رو علیه مرد قصه ی ما بلند

 
میکرد که انگ انحراف بهش زدند ولی غافل از اینکه خاک بر صورت ماه میپاشند

 

 
2849eee3432e.jpg

 
 
نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 5 بهمن 1390برچسب:, توسط عبدالصمد به مرام |
IMAGE634627745034574939.jpg
 





 

IMAGE634627745024278921.jpg


 


 

IMAGE634627744741138424.jpg


 


 


 

IMAGE634627744735990415.jpg
 







 

IMAGE634627744495593993.jpg







 

IMAGE634627744197945470.jpg


 


 

نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 5 بهمن 1390برچسب:, توسط عبدالصمد به مرام |

از داستان ابلیس پند و عبرت بگیرید، از این رو که عبادات طولانی و کوشش های فراوان او (بر اثر تکبر) از بین رفت......

 

 


شیطان

 

ابلیس (شیطان) در صف عرشیان بود، او شش هزار سال در پیشگاه خدا، عبادت کرد. خداوند بزرگ هنگامی که حضرت آدم (پدر انسان ها) را آفرید، و از روح خویش بر او دمید برای بزرگداشت خلقت آدم به همه ی فرشتگان و به ابلیس فرمان داد که آدم را سجده کنید.(1) همه او را سجده کردند ولی ابلیس تکبر نمود و با یادآوری اصل خلقت خود و خلقت آدم با قیاس نابجایی که انجام داد خود را بزرگتر پنداشت و به آدم گفت: "اَنَا ناریُّ و انتَ طینتی" من از آتش آفریده شده ام و تو از گل و خاک. همین فکر و غرور او را از انجام فرمان خدا بازداشت و در نتیجه اعمالش پوچ و بی محتوا گردید. و از درگاه خداوند رانده و مطرود شد، که امیر مؤمنان علی علیه السلام می فرماید:

"از داستان ابلیس پند و عبرت بگیرید، از این رو که عبادات طولانی و کوشش های فراوان او (بر اثر تکبر) از بین رفت، او خداوند را شش هزار سال عبادت نمود که معلوم نیست از سال های دنیا است یا از سال های آخرت، ولی با ساعتی تکبر و غرور همه ی عبادات و کوشش هایش را محو و نابود کرد. گرچه ابلیس، آسمانی و عرشی بود، ولی فرمان خدا بین اهل آسمان و زمین یکی است و همه ی بندگان در برابرش مساویند. ای بندگان خدا، از این دشمن خدا (یعنی ابلیس) برحذر باشید.(2)

 

آدم علیه السلام

خداوند پس از آنکه زمین را آفرید و آن را آماده سکونت انسان ساخت، در میان مخلوقات خود آدم (اولین انسانه نسل موجود) را برگزید و او را در بهشت (یعنی باغی از باغ های خرّم و خوش آب و هوای زمین، نه بهشتی که خداوند به انسان ها وعده داده) جای داد، آشامیدنی های گوارا و خوراک های لذت بخش را در اختیار آدم گذاشت.(3) و آدم را از حیله های ابلیس و دشمنی او بر حذر داشت و به او تکلیف کرد که فریب شیطان را نخورد (او را در آن بهشت آزمایش کرد و فرمود که او و همسرش نزدیک درختی که مقرر فرموده نروند و از آن چیز نخورند.)

پس از شکسته شدن حدود و پیامد آن ترس و وحشتی که بر حضرت آدم و حوا مستولی شد خداوند در مقام تنبیه آنان آنچه را که دیگر شایستگی آن را نداشتند از آنها گرفت و به ورطه ای که خود باید در آن تلاش می کردند و شباهتی با جایگاه قبلی نداشت وارد شدند. اما با این وجود خداوند مهربان ابتدا زمینه توبه و پشیمانی از گناه را در آدم به وجود آورد و پس از آن آدم از این موهبت الهی استفاده نمود و از گناهی که مرتکب شده بود، توبه کرد

 

(این میوه ممنوعه در قبال آن همه نعمت که در اختیارشان قرار داده شده بود بسیار ناچیز بود ولی انسان با این خبط و اشتباهش نشان داد که او با مسایل کوچک و شاید به چشم نیامدنی محک می خورد و متأسفانه همه ی خیرش را از دست می دهد. اگر لحظه ای غفلت کند و از مدار صحیح خارج شود به وادی پای خواهد گذاشت که باید تاوان سختی بپردازد تا از آن ظلمت و تاریکی خارج شود و به تعبیری ره یافته گردد. البته اگر این راه همان راهی باشد که از قبل در آن قرار داشته؟!! مطمئناً راه پرخطرتر، آزمایش ها سخت تر و مسیر ناامن خواهد بود. به فکر باشیم تا لحظه ایی غفلت فراگیرمان نشود.)

سرانجام ابلیس او را فریب داد و بر او حسادت ورزید. چرا که ابلیس از موقعیت و جایگاه آدم خرسند نبود هم او را موجودی پست تر از خود می دانست و دیگر آنکه او را سزاوار لطف عنایت خدا آن هم به این اندازه که او را اشرف مخلوقات بخواند و به خلقتش خود را بستاید نمی دانست. لذا با وسوسه هایش باعث شد که آدم (علیه السلام) یقین خود را به شکر و وسوسه او از دست بدهد و تصمیم محکم خویش را با سخنان بی اساس او مبادله کند. البته گناه حضرت آدم (علیه السلام) همان "ترک اولی" بود و به عبارت روشنتر گناه مطلق نبود. به این معنی که او با آن مقام ارجمندی که داشت حتی نمی بایست کار مکروهی را انجام دهد. بنابراین انجام کار مکروه برای او گناهی نابخشودنی بود و جای مقام عصمت منافات نداشت. این تکلیف و آزمایش آدم (علیه السلام) در بهشت برای آن بود که آدم آمادگی پیدا کند که وقتی به زمین آمد لیاقت رهبری مردم را داشته باشد.

 

آدم

 

(توبه حضرت آدم یک نوع تصفیه و پاکسازی روح می باشد که از ویژگی های حجت خداست. ناگفته نماند داستان حضرت آدم (علیه السلام) و همسرش در بهشت و فریب دادن ابلیس و اخراج آنها از بهشت در قرآن در سوره های؛ بقره آیات 38- 35 و اعراف آیات 22- 19 و سوره طه آیات 123 – 118 آمده است)

پس از شکسته شدن حدود و پیامد آن ترس و وحشتی که بر حضرت آدم و حوا مستولی شد خداوند در مقام تنبیه آنان آنچه را که دیگر شایستگی آن را نداشتند از آنها گرفت و به ورطه ای که خود باید در آن تلاش می کردند و شباهتی با جایگاه قبلی نداشت وارد شدند. اما با این وجود خداوند مهربان ابتدا زمینه توبه و پشیمانی از گناه را در آدم به وجود آورد و پس از آن آدم از این موهبت الهی استفاده نمود و از گناهی که مرتکب شده بود، توبه کرد.

خداوند آدم را پس از توبه به زمین فرستاد تا با نسل خود زمین را آباد سازد و او را حجت خود در روی زمین قرار داد تا انسان ها در پرتو راهنمایی های او، راه هدایت را بپیمایند و پس از مرگ او، زمین را از حجت های خود خالی نگذاشت. و رسولان بسیاری فرستاد تا راه صحیح و شایسته ایی که سزاوار اشرف مخلوقات است راه نشان داده و او را تا سر منزل حقیقت راهنمایی سازد.

سعادتمند شدن امری محال نیست. ارزیابی استراتژی شیطان و شناخت نقطه ضعف های خود و بکار بستن فرامین الهی (که به واقع بدون آن، کار به جایی نخواهد رسید) تنها راهی است که به ما پیشنهاد شده و برای انسانی که با کرامت نفس آفریده شده او راز انتظار نیست

- طرح یک سوال

ممکن است این فکر در ذهن ما خطور کرده باشد که اگر آن روز موعود که خداوند انسان را از آن میوه ممنوعه منع فرمود انسان فرمانبرداری می کرد و سربلند از این امتحان خارج می شود وضع به گونه ایی دیگر بود؟! ما در جایگاه اولیه خویش قرار داشتیم در ناز و نعمت از زندگی بی دردسر و بدون دغدغه حظّ می بردیم. نه تنگنا و فشاری، نه عسر و حرجی و نه آزمایش و امتحانی در کار بود تا بد و خوبی معنا پیدا می کرد، فضیلت و رذیله ایی وجود نداشت که بین انسان فرقی نمایان گر شود همه به طور یکسان از نعمات الهی بی واسطه و بدون دردسر متنعم بودیم و دیگر نیاز به آمدن پیامبری نبود و ...

 

- پاسخ به این سوال

با کمی دقت خود به این پاسخ خواهیم رسید که تصور چنین حیاتی از خالق با تدبیری که خود اذعان نموده موجودی که فعلاً آفریده ایم نسبت به مخلوقات پیشین بسیار متفاوت است. وجود قوه عقل ما به صورت نسبی نه مطلق) او را از دیگران متمایز ساخته پس او باید با داشتن غرایز و نفسایناتش در مخاصمه بوده سربلند از این تلاش بیرون آمده اما این مهم بدون وجود راهنما و راه بلد محقق نخواهد شد و همه به تنهایی به هدف نهایی نخواهد رسید.

اگر آن روز حضرت آدم (علیه السلام) موفق از آزمایش خارج می شد به حتم و یقین آزمایش و محک دیگری بر او در نظر گرفته می شد تا آبدیده شود. اگر ابلیسی نبود و وسوسه برانگیزاننده ی دیگری قرار داده می شد. در نتیجه آنچه که خدا تقدیر نموده باید به حقیقت می پیوست نه به صورت جبری بلکه با اختیار خود انسان این راه انتخاب می شد.

پس با شناخت دشمن خود (ابلیس) و نحوه عملکرد او و نیز توانایی هایی که بالقوه در اختیار ماست، پیدا کردن راه و سعادتمند شدن امری محال نیست. ارزیابی استراتژی شیطان و شناخت نقطه ضعف های خود و بکار بستن فرامین الهی (که به واقع بدون آن، کار به جایی نخواهد رسید) تنها راهی است که به ما پیشنهاد شده و برای انسانی که با کرامت نفس آفریده شده او راز انتظار نیست.

نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 5 بهمن 1390برچسب:, توسط عبدالصمد به مرام |

حدیث  , gonvo



 

 

محققان، اطلاعات کمی راجع به خندیدن و اثرات آن بر روی مغز دارند، اما چیزی که مشخص است، آن است که خنده اثراتی مثبت بر روح و جسم می گذارد.

خنده برای قلب، رگ های خونی، کاهش هورمون های استرس زا، گردش خون و عملکرد صحیح فعالیت های بدن بسیار مفید است و اثرات مثبت و محکمی را بر سلامت روان و تحکیم روابط فامیلی به جای می گذارد و احساسات منفی از قبیل:افسردگی و عصبانیت را از بین می برد.

مردی در حال خندیدن

 

تاثیر بر هورمون ها

خنده موجب کاهش هورمون های استرس زا مانند: کورتیزول، آدرنالین(اپی نفرین) ، دوپامین و هورمون رشد می شود. در اثر خندیدن، میزان هورمون کورتیزول، 39 درصد و میزان هورمون آدرنالین 70 درصد کاهش می یابد.

همچنین باعث افزایش مقدار هورمون های سلامتی از قبیل: آندورفین و نوروترانسمیتر می گردد.

 

آزادسازی احساسات

تا به حال برایتان پیش آمده که بگویید، دلم گرفته و نمی دانم باید گریه کنم یا بخندم؟ آیا بعد از خندیدن، این اتفاق برایتان رخ می دهد؟ به طور کلی، خنده باعث آزاد سازی احساسات می گردد. خندیدن، یک احساس آرامش را برقرار می کند. جالب است بدانید کسی که می خنداند، بیشتر از شنونده اثر مفید بر بدن خود به جای می گذارد.

 

کارکرد درونی بدن

وقتی می خندید، ورزش انجام می دهید. شکم شما شروع به حرکت می کند، شانه هایتان شروع به لرزش می کند و عضلات شما آرامش می یابد و بالاخره برای سلامت قلب بهترین و آسان ترین کار است.

 

از بین برنده گیجی و حواس پرتی

با خندیدن، عصبانیت، مجرم بودن، استرس و دیگر احساسات منفی را از خود دور می کنید.

 

اثرات اجتماعی خنده

خنده باعث ایجاد ارتباط اجتماعی بهتر و بیشتر با مردم می شود و مردم دوست دارند که با آن فرد رابطه داشته باشند. از همه مهم تر باعث کاهش درد دیگران می شود، پس اثر خوبی برای فردی که مردم را می خنداند، دارد.

 

تاثیر خنده بر بیماری های جسمی

خنده، گنجایش ریه را بالا می برد و باعث می شود اکسیژن بیشتری وارد خون شود، بنابراین، بیماری های ریوی مثل برونشیت را از بین می برد.

خنده، میزان قند خون را کم می کند.

خنده، قاتل بیماری ها می باشد، بیماری هایی از قبیل: سرطان ، بیماری قلبی ، دیابت ، ورم مفاصل ، گرفتگی عضلانی ،بی خوابی ، میگرن ، آلرژی ، زخم معده و روده، روماتیسم و ... .

خنده موجب افزایش اکسیژن رسانی و ماد غذایی به سلول می شود.

اگر شما 1 دقیقه بخندید، آن خنده، 45 دقیقه باعث آرامش شما می شود، خطر بیماری قلبی را از شما می گیرد و محرکی برای اشتها و هضم مواد غذایی خورده شده می باشد.

خندیدن، موجب افزایش آنتی بادی ها(عوامل دفاع کننده از بدن در برابر عوامل بیماری زا) می گردد، یعنی باعث افزایش قدرت سیستم ایمنی بدن می گردد.

 

سایر اثرات مفید خنده

تقویت کننده روح و روان می باشد.

باعث ترقی و پیشرفت در زندگی می گردد.

کاهش دهنده گرسنگی است.

 

وقتی می خندیم، چه اتفاقی رخ می دهد؟

وقتی می خندیم، عضلات صورت و بدن را می کشیم. فشار خون بالا می رود. تندتر نفس می کشیم و اکسیژن بیشتری را به بافت ها می رسانیم.

اگر خندیدن و ورزش کردن را با هم انجام دهیم، سرعت ضربان قلب بالا رفته و موجب سلامتی می گردد. تحقیقات ثابت کرده که برای سلامت قلب 10 دقیقه راه بروید و یا 1 دقیقه بخندید.

در کودکی و جوانی، ورزش اثر مثبت بر قدرت عضلانی و استحکام بدن در مقابل بیماری ها دارد، ولی وقتی پیر می شوید از آنجا که انرژی کمتری می سوزانیم، برای تناسب اندام و جلوگیری از ضعف، بخندید. 10 تا 15 دقیقه خندیدن، باعث سوختن 50 کالری در بدن می گردد.

هرگاه بخندیم، یکی از بزرگ ترین و مهم ترین اندام بدنمان شروع به فعالیت می کند که کبد می باشد. کبد مواد زائد را دور می ریزد، مواد غذایی مازاد بر نیاز بدن را به شکل قند(گلیکوژن) در خود ذخیره می سازد تا وقتی بدن نیاز به انرژی داشت، قند را بسوزاند و تبدیل به انرژی کند و به خون تحویل دهد. همچنین کبد محل ذخیره پروتئین های خون، ویتامین ها و عناصر معدنی می باشد. ببینید خندیدن چقدر خوب است!

 

راه و روش هایی برای خندیدن

برای شما سخت است که بخندید؟ با عمل به روش هاس زیر به راحتی می توانید خندان باشید:

1. از موقعیت های خندیدن آگاه شوید.

2. با افراد دیگر دور یک میز بنشینید و برای همدیگر وقایع خنده دار را بازگو کنید.

3. اگر یک واقعه خنده دار و یا یک طنز به دستتان می رسد، آن را برای دیگران بازگو کنید.

4. فیلم ها یا تئاترهای خنده دار ببینید.

5. کتاب ها یا مجلات خنده دار بخوانید.

6. یکدیگر را بخندانید.

7. به جای شکایت کردن از زندگی، به آن بخندید. فکر کنید چگونه می توانید واقعه ای را که برای شما اتفاق افتاده است، به دوستان تان بگویید که آن ها هم بخندند.

به هر موقعیت بدی که برمی خورید، آن را به شکلی خنده دار برای خود تعریف کنید. این روش سخت است، اما با سعی و کوشش بسیار آسان می شود. با این روش می توانید سختی ها را تحمل کنید و به آسانی از آنها عبور می کنید. خنده از بین برنده رفتارهای منفی، چه جسمی و چه روانی می باشد.

 

البته همیشه برای خندیدن و خنداندن دقت کنید:

هر حرفی را بیان نکنید، چون ممکن است باعث رنجش دیگران شود.

هیچگاه کسی یا چیزی را مسخره نکنید.

از بیان سخنان بی ارزش و به دور از ادب اجتماعی خودداری کنید.

موقعیت خندیدن را در نظر داشته باشید، یعنی در هر مکانی و هر زمانی نخندید.

  •  
نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 5 بهمن 1390برچسب:, توسط عبدالصمد به مرام |

 
rabia alaval_6639.png

پیراهن سیاه زتن دور می کنیم
آن را ذخیره کفن و گور می کنیم

اجر دوماه گریه بر غربت حسین
تقدیم مادرش ز ره دور می کنیم

فرا رسیدن ماه ربیع الاول مبارک باد
  •  
نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 5 بهمن 1390برچسب:, توسط عبدالصمد به مرام |

 

 
بهار

این روزها که سپری می شود، حال و هوای دلم جور دیگری است. امسال هم محرم و صفر تمام شد و ربیع با مژده فرارسیدن بهار، تلنگری است که آیا دلت نیز بهاری شده است؟! ...

 


 

«این محرم و صفر است که اسلام را زنده نگه داشته است»

این کلام پیر و مراد این انقلاب امام خمینی(ره) است که شاید بارها آن را شنیده باشیم. اما تا بحال به معنای واقعی این سخن اندیشیده اید؟! محرم و صفر دو ماه متوالی است که در آنها به عزاداری برای آل الله می پردازیم و در عزای ایشان به سوگ می نشینیم.

دو ماه که با آغاز آن داغدار مصیبت های کربلا می شویم و با پایان آن از فراق پیامبر و رحمت امّت ناله می زنیم که بار پروردگارا إنّا نشکوا إلیک فقد نبیّنا. این دل شکستن ها و این اشک ها و ناله ها گرچه دل را غمین می کند امّا آن را جلا نیز می دهد که سنگ تا سوزش آتش نبیند گوهر نمی گردد. ذکر و یادآوری مصائب اهل بیت در این ایّام بهترین وسیله ای است که مسلمانی خود را محکی بزنیم و دوباره آن را بیدار و زنده کنیم تا یادمان نرود در کجای تاریخ ایستاده ایم و چه وظایفی بر دوش داریم.

محرم و صفر ایّامی است که چراغ دلمان را برای یکسال در پیش رو روشن کنیم تا مبادا در تاریکی های غفلت و گمراهی گم شویم. مبادا یادمان برود که در کربلا چه گذشت که «کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا» شعار همیشه اعصار است و کوفیان در طول تاریخ کم نبوده و نیستند(1) و مبادا یادمان برود که فلسفه اربعین چه بود که پاسداشت آن نشانه ایمان شمرده شده(2) و مبادا یادمان برود که امام حسن(علیه السلام) چرا صلح کرد تا معاویه های روزگارمان را بشناسیم و اسیر مکر و تزویر شیطان های درونمان نشویم.

و مبادا یادمان برود زمین تاب نمی آورد مصیبت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را و فراموش نکنیم و اشک ها و ندبه های شبانه روزی پاره تن پیامبر(صلی الله علیه و آله) را که جفای مردمان را با خون دل دید. مبادا یادمان برود که غربت تنها به بی بارگاهی مزار نیست، غربت به تنهایی و هجران از یاران و اصحاب نیکوست.

دو ماه که با آغاز آن داغدار مصیبت های کربلا می شویم و با پایان آن از فراق پیامبر و رحمت امّت ناله می زنیم که بار پروردگارا إنّا نشکوا إلیک فقد نبیّنا. این دل شکستن ها و این اشک ها و ناله ها گرچه دل را غمین می کند امّا آن را جلا نیز می دهد که سنگ تا سوزش آتش نبیند گوهر نمی گردد.

فراموش نکنیم هشتمین اختر با قدومش سرزمینمان را گلباران کرد و مبادا فراموش کنیم که شرط ایمنی از عذاب در دژ مستحکم لا اله الاّ الله جز پیروی از ولایت نیست. محرم و صفر بهترین فرصت بود تا مسلمانی مان را زیر و رو کنیم و به قول امروزی ها up to date شویم.

 

و اکنون سفر با صفر به پایان رسید...

صفر تمام شد، سفر ما نیز در تاریخ اسلام تا اینجا به پایان رسید. خدا کند مسافران، سالم به مقصد رسیده باشند و خدا کند محرم و صفر اسلاممان را زنده کرده باشد. و اکنون که ربیع، آمدن بهار را نوید می دهد، دلهایمان نیز بهاری شده باشد تا در بهار سبز ظهور مولایمان بتواند قامت راست کند و با افتخار بگوید «من شیعه مرتضی علی(علیه السلام)»ام. شیعه و پیرو واقعی او که همه روزهای سال مزیّن به افتخارات و جانبازی های اوست و زمین و زمان به داشتن او فخر می فروشد و به آسمانیان به داشتنش مباهات می کند. امروز اول ربیع الاول و یادآور یکی دیگر از ایّامی است که خداوند به وجود امام علی(علیه السلام) افتخار کرد!

امام علی

او که جانش را می فروشد...

«وَمِنَ النَّاسِ مَن یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغَاء مَرْضَاتِ اللّهِ ...»؛ از مردم کسی هست که جان خویش را در راه رضایت خداوند می فروشد. (بقره/ 207)

این آیه نورانی در شب اوّل ربیع الاول در شأن امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) نازل شد. آن شب پیامبر(صلی الله علیه و آله) از شر کفّار از مکه به مدینه هجرت کردند و امام علی(علیه السلام) این قهرمان همیشه تاریخ با نثار جان خویش در بستر رسول الله(صلی الله علیه و آله) خوابیدند. آری، آن شب لیلة المبیت بود...

 

به زمین نگاه کنید...

غزالی در احیاء العلوم آورده است: در شبی که امیرمؤمنان علی(علیه السلام) در جای پیامبر(صلی الله علیه و آله) خوابید به جبرئیل و میکائیل خطاب رسید که من بین شما دو نفر برادری قرار دادم و عمر یکی از شما را بیش از دیگری قرار دادم. کدام یک از شما ایثار می کند که عمر طولانی از آن دیگری باشد؟ هر دو عمر طولانی را اختیار کردند. خطاب آمد: «به زمین نگاه کنید و ببینید که چگونه امام علی(علیه السلام) حیات خود را به برادرش پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) نثار نموده و به جای او خوابیده و جان خود را فدای جان او نموده است. به زمین بروید و او را از شر دشمنان حفظ کنید.» آنها آمدند و جبرئیل در بالای سر امیرالمؤمنین و میکائیل در سمت پاهای آن حضرت نشست و ندا کرد: بخ بخ من مثلک یابن ابیطالب، خداوند در جمع ملائکه به تو مباهات فرمود. اینجا بود که آیه شریفه «وَ مِن الناس مَن یشری نفسه ابتغاء مرضات الله...» نازل شد.

اگر آسمانیان و زمینیان به سرور و مولایمان علی(علیه السلام) افتخار می کنند و اگر خود را شیعه و پیرو آن حضرت می دانیم آیا حاضریم جان شیرین خود را در طبق اخلاص گذاشته و تقدیم امام زمانمان(عج) کنیم؟! همو که در این دو ماه محرم و صفر شب و روز بر مصیبت های پدران و آباء طاهرینش(علیهم السلام) خون گریه کرد.

شما نیز جان می فروشید؟!...

اگر آسمانیان و زمینیان به سرور و مولایمان علی(علیه السلام) افتخار می کنند و اگر خود را شیعه و پیرو آن حضرت می دانیم آیا حاضریم جان شیرین خود را در طبق اخلاص گذاشته و تقدیم امام زمانمان(عج) کنیم؟! همو که در این دو ماه محرم و صفر شب و روز بر مصیبت های پدران و آباء طاهرینش(علیهم السلام) خون گریه کرد.

آیا آن قدر دل هایمان را حسینی و زینبی و حسنی و نبوی و رضوی و در یک کلام ولایت پذیر کرده ایم که با آغوش باز جان خود را در راه سربازی مولا و مقتدایمان نثار کنیم؟! آیا محرم و صفر اسلاممان را زنده کرده است که در طلیعه ربیع، برای تماشای بهار ظهور آماده شویم؟ ما اکنون در کجای تاریخ ایستاده ایم و چه مسئولیتی بر دوش داریم؟ لحظه ای درنگ تا فردا خجل نباشیم!

 

پایان کلام...

حال که پیراهن مشکی ات را در می آوری، پیراهن سربازی مولا را بر تن کن و عزمت را راسخ که راه تو را می خواند...

 


 

پی نوشت ها:

1- یادمان نرود اگر حسینی نباشیم ناگزیر یزیدی می شویم و اگر «حرّ» نشویم بی تردید یوغ بندگی شیطان را به گردن می آویزیم! یادمان باشد آنهایی که در نینوا سر بریدند شکم هایشان انباشته از لقمه های حرام بود و فراموش نکنیم لعنت خدا بر آن کسانی است که ندای هل من ناصرٍ ینصرنی را بشنوند و به کربلا راضی شوند که اللهم العن العصابة الّتی حاربت الحسین و شایعت و بایعت و تابعت علی قتله- اللهم العنهم جمیعاً.

2- همواره برای خودمان یادآوری کنیم که چهل روز و شب آسمان و زمین خون گریستند و چهل روز و شب منزل به منزل کودکان مصیبت زده و رنج دیده را بردند تا امروز به رنج های کودکان غزه بی تفاوت نباشیم. مبادا یادمان برود زینب (سلام الله علیها) جز زیبایی ندید در این صحنه عشقبازی و جز زیبایی نیست در همه صحنه های عشقبازی در مقابل پروردگار. فراموش نکنیم صبر زینب (سلام الله علیها) از همان روز وداع با مادر آغاز شد تا در کربلا به بار نشست.

 

 

نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 5 بهمن 1390برچسب:, توسط عبدالصمد به مرام |


هجرت پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ از مكّه به مدینه

یكی از داستان‎های مهم زندگی پیامبر اسلام ـ صلّی الله علیه و آله ـ ماجرای عظیم هجرت او و یارانش از مكّه به مدینه است، چنان كه قرآن در سوره انفال آیه 30، و سوره بقره آیه 207 به این مطلب اشاره كرده است، كه خلاصه‎اش چنین است:
هنگامی كه مسلمانان در مكّه در فشار و آزار شدید مشركان قرار گرفتند، پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ، مسلمانان را به هجرت به مدینه دستور داد، مشركان احساس خطر شدید كردند و با خود گفتند:
هجرت مسلمانان به مدینه موجب تشكّل آنها در مدینه شده، و در آینده نزدیك، كار را بر ما سخت خواهد كرد. سران آنها در «دار النَّدوَه» مجلس شورای خود اجتماع كردند، و هر كدام در مورد جلوگیری از اسلام و دعوت پیامبر، پیشنهادی نمودند، چنان كه در آیه 30 سوره انفال به این توطئه، اشاره شده است.
سرانجام پیشنهاد ابوجهل تصویب شد، پیشنهاد او این بود كه:
«از هر قبیله‎ای، یك جوان شجاع به عنوان نماینده انتخاب شود، و همه آن نمایندگان در یك شب، خانه پیامبر را محاصره كنند، و به سوی او حمله كرده و او را در رختخوابش بكشند.»
آن شب فرا رسید، جبرئیل ماجرای توطئه كودتاچیان را به پیامبر خبر داد.
پیامبر ماجرا را به علی ـ علیه السلام ـ خبر داد، و به او فرمود: «امشب در رختخواب من بخواب، تا كافران گمان كنند كه من در رختخواب خود خوابیده‎ام، به انتظار من در بیرون خانه بمانند و من پنهانی از خانه خارج شوم.»


با این كه خوابیدن در رختخواب پیامبر و افكندن روپوش سبز پیامبر بر روی خود، صد در صد خطرناك بود، حضرت علی با جان و دل، این پیشنهاد را پذیرفت، و در رختخواب آن حضرت خوابید. آن شب نمایندگان مشركان، با شمشیرهای برهنه، خانه پیامبر را محاصره كردند، پیامبر شبانه، بی‎آنكه مشركان متوجه شوند، در تاریكی شب از خانه بیرون آمد و به سوی غار ثور كه در هفت كیلومتری جنوب مكّه قرار گرفته، رفت و در آن جا مخفی شد، در این هنگام ابوبكر نیز همراه پیامبر بود.

سپس پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ از غار ثور به سوی مدینه هجرت نمود، آن حضرت در روز پنجشنبه اول ربیع الاول سال 13 بعثت از مكّه خارج شد و در روز 12 همین ماه به مدینه وارد گردید.[1]

مباهات خدا به فرشتگان در مورد خوابیدن علی ـ علیه السلام ـ
جبرئیل و میكائیل از سوی خداوند، كنار رختخواب حضرت علی ـ علیه السلام ـ آمدند، جبرئیل به آن حضرت گفت:
«به به! كیست مثل تو ای فرزند ابوطالب، كه فرشتگان به وجود تو (و فداكاری تو) مباهات می‎كنند.» آن گاه این آیه را از طرف خداوند، در شأن علی ـ علیه السلام ـ، به پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ نازل كرد:

«وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ؛ بعضی از مردم (فداكار و باایمان، هم چون علی ـ علیه السلام ـ به هنگام خفتن در جایگاه پیامبر) جان خود را در برابر خشنودی خدا می‎فروشند و خداوند نسبت به بندگانش مهربان است.»[2]

 

 

صفحه قبل 1 ... 28 29 30 31 32 ... 34 صفحه بعد

.: Weblog Themes By LoxBlog :.

تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به صاحب آن مي باشد.