نوشته شده در تاريخ دو شنبه 25 دی 1391برچسب:, توسط عبدالصمد به مرام |
 

 

سوال:
چرا با اینكه پیامبر(ص) در اول ماه ربیع الاول از مكه به مدینه هجرت فرمودند اما آغاز سال قمری از اول ماه محرم است؟!
پاسخ:
ریشه و دلیل این مشکل را می توان با کنکاش در تاریخ به دست آورد. چراکه این مطلبی که بدان اشاره شده مطلبی است درست و دقیق که متاسفانه به دلیل بی توجهی خردمندان برای بسیاری از مردم مجهول مانده است.
به راستی چرا وقتی مبدا تاریخ ما مسلمانان روز اول ربیع الاول که روز هجرت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می باشد قرار داده شده ولی سال از اول محرم شروع می شود؟
خوب است بدانید که دلیل این امر هم بر می گردد به یکی دیگر از بدعتها نادرست خلیفه دوم عمر بن خطاب.
توضیح مطلب:
در عصر جاهلی یعنی زمانی که هنوز پیامبر اکرم به پیامبری مبعوث نشده بود, مردم آن زمان ماه محرم را به عنوان نخستین ماه سال قرار داده بودند و سال جدید نزد آنان با شروع ماه محرم آغاز می‌گردید. علت انتخاب ماه محرم این بود که مردم پس از انجام اعمال حج به خانه و سرزمین خود باز می‌گشتند و قریش نیز از میزبانی حاجیان فارغ و اموال تجارتی خود را نیز در این ایام فروخته آماده تجارتی جدید می‌شدند.
با هجرت پیامبر (ص) از مکه به مدینه در سال سیزدهم بعثت که در ماه ربیع‌الاول اتفاق افتاد، این حادثه تاریخی و این ماه مبدأ تاریخ مسلمانان قرار گرفت. بنابراین از همان سالِ نخستینِ هجرت این واقعه مبدأ تقویم مسلمانان گردید.(تاریخ طبری, ‌ج3، ص923) در ابتدا این تقویم به صورت ماه شماری بود به این معنا که مثلا می‌گفتند: «فلان واقعه، چهل و نه ماه پس از هجرت بوقوع پیوست»
شیوه تاریخ گذاری بر اساس «شمارش ماه‌ها» قبل از هجرت حضرت محمد(ص) سابقه نداشته و پس از هجرت نیز دیری نپاییده و در سال‌های پنجم و ششم هجری یا کمی دیرتر به تدریج منسوخ شد و تا حدودی جای خود را به شیوه تاریخ نگاری بر اساس: «سال شماری» داد اما بدلیل آنکه بسیار کم مورد استفاده قرار می‌گرفت این شیوه نیز داشت به دست فراموشی سپرده می‌شد.
گسترش اسلام به مناطق امپراطوری ایران و روم، و بستن پیمان‌های متعدد نظیر صلح، خراج،‌ جزیه و... نیاز به تاریخی دقیق را مورد توجه قرار داد. این مسائل خلیفه دوم را بر آن داشت برای رسمیت بخشیدن به تاریخی منظم و دقیق جلسه‌ای مشورتی برگزار نماید. به نوشته «طبری» تاریخ نویس مشهور جهان اسلام: «عمر, اصحاب پیامبر را گردهم آورد و گفت: مبدأ تاریخ را چه روزی قرار دهیم؟ امیرمومنان علی بن‌ابی‌طالب(ع) فرمود: مبدأ تاریخ مسلمانان را باید از روزی قرار داد که پیامبر مهاجرت کرد و سرزمین شرک را ترک نمود». پیشنهاد امام این بود که که ماه ربیع‌الاول به عنوان مبدا تقویم و روز اول ربیع‌الاول یعنی همان روزی که حضرت محمد (ص) از مکه خارج شدند به عنوان اولین روز تقویم رسمیت یابد. اما متاسفانه از آنجایی که عمر بن خطاب بنایش بر مقابله و تقابل با امیرالمومنین علی علیه السلام بود اصل پیشنهاد که: «تقویم مسلمانان هجری، یعنی بر اساس هجرت باشد» باشد مورد قبول همگان واقع شد اما عمر بن خطاب بر اساس «رسوم عهد جاهلیت» مبدأ تاریخ را محرم همان سالی قرار می‌دهد که پیامبر در آن سال هجرت فرمودند كه از لحاظ زمانی دو ماه و دوازده روز زودتر از رسیدن پیامبر به مدینه بود.(تاریخ طبری, ج3، ص926)
نتیجه: مبدا تاریخ مسلمانان بنابر پیشنهاد امیرالمومنین علی علیه السلام روز اول ربیع الاول قرار گرفت اما پیشنهاد دیگر حضرت که روز اول ربیع الاول, روز اول سال قمری قرار گیرد با مخالفت عمر بن خطاب مواجه شد و وی متاسفانه به رسم جاهلیت همان اول محرم را روز اول سال قرار داد.


 

بر خلاف قضاوت عموم که هجرت را یک حادثه بیوگرافیک در زندگی پیغمبر می دانند،در قرآن به این معنا نیست،بلکه به معنای یک اصل کلی عام انسانی،نه در مورد پیغمبر(از مکه به مدینه)بلکه درباره همه انسانها و خطاب به همه انسانها و در همه دوره ها استعمال شده است. بنابراین مهاجرت بر خلاف آنچه در ذهن است،یک حادثه تاریخی در زندگی پیغمبر اسلام نیست،بلکه یک حکم و دستور است و هر جا مهاجرت می آید اصلا خطاب به انسان است،نه  بیان یک واقعه در تاریخ.مسئله دیگر این است که هر وقت در آیه صحبت مهاجرت است،کلمه "هاجروا"که امر به مهاجرت است،همیشه بعد از "آمنوا"و پیش از"جاهدوا"آمده(آمنوا-هاجروا-جاهدوا)،یکی از خصوصیات قرآن این است که در انتخاب جای کلمات دقت و عمد به خصوصی دارد.مثلأ هرگز در قرآن،آخرت پیش از دنیا نیامده و این مسلماً می خواهد تقدم دنیا را بر آخرت بیان کند.بنا بر این "آمنوا و هاجروا و جاهدوا"سه حکم است که اول ایمان،دوم هجرت و سوم مبارزه است.چه حکمی استنباط می شود؟یعنی اول ایمان به یک ایدئولوژی باید پیدا کرد و به آگاهی اعتقادی و حس مسئولیت رسید و به محض یافتن آن باید دست به مهاجرت زد و بعد، تکلیف مبارزه است.چرا؟ایمان یعنی چه؟ایمان یعنی اندیشه تازه ای بر خلاف محیط و شرایط موجود.این ایمان اگر با مهاجرت توأم نباشد،و آن شخص یا اقلیت تازۀ صاحب ایمان در محیط بمانند،دو تا سرنوشت بیشتر ندارند:یا تسلیم به شرایط موجود،که ایمانشان قربانی می شود و یا ذلت و گوشه گیری و عزلت،یعنی قربانی کردن خودشان.و این سرنوشت در تاریخ همواره تکرار شده است.کسانی که در یک جامعه روشنفکر بوده اند(این روشنائی همان ایمان است)ولی جرأت نداشته اند که از شغل و زندگی دل بکنند،در این صورت یا پوسیده اند و یا تسلیم شده اند و یا صوفی و راهب یا آلت فعل و فاسد!پس به محض اینکه یک گروه ایمان تازه ای پیدا می کند،به سادگی می تواند نابود شود و ناچار وظیفه اش بلافاصله بعد از ایمان،مهاجرت است.ولی باید به کجا مهاجرت کرد؟به محیطی که از قلمرو زور و اختناق آزاد است.در آنجا هم خودشان را می توانند سالم نگه دارند و هم از شرایط سالم برای مبارزه استفاده کنند و در آنجاست که باید جهاد و مبارزه آغاز بشود.پس اول ایمان،دوم رفتن از محیط برای آغاز مبارزه با محیط(رفتن برای برگشتن پیروزمندانه)وسوم بازگشت موفق و مسئول و مجهز(مومن شدن،مهاجر رفتن،مجاهد بازگشتن.نمونه اش خود حضرت محمد است که از مکه بیرون می رود برای اینکه بتواند مکه را بگیرد،چون اگر در مکه می ماند،ده سال دیگر هم نمی توانست مکه را فتح کند.زیرا یک فکر تازه در محیط خودش همواره کوبیده می شود چون این فکر علیه شرایط موجود اعلام شده بنابراین محیطی که دشمن بر آن مسلط نشده آمادگی بیشتری برای رشد دارد.

(تاریخ تمدن ۱ ) اثر معلم شهید دکتر علی شریعتی

 

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 19 دی 1391برچسب:, توسط عبدالصمد به مرام |

ذكر شریف استغفار را زیاد تكرار نمایید و خسته نشوید. خداوند به شما توفیق دهد!
راه غلبه برمشكلات زندگی

ضمن اینكه صدقه می‏دهید و معوذتین (قل اعوذ برب الفلق و قل اعوذ برب الناس) را تكرار می‏نمایید، ذكر شریف «لا حول و لا قوه الا بالله» را زیاد تكرار كنید.
علت غیبت امام زمان (عج)، خود ماییم

سبب غیبت امام زمان(عج) خود ما هستیم و گرنه اگر ظاهر و حاضر شود چه كسی او را می‏كشد؟! آیا جن آن حضرت را می‏كشد، یا قاتل او انسان است؟! ما از پیش امتحان خود را پس داده‏ایم كه چگونه از امام تحفظ و یا اطاعت می‏كنیم و یااین كه او را به قتل می‏رسانیم؟! انحطاط و پستی انسان به حدی است كه قوم حضرت صالح(ع) ناقه صالح را با این كه وسیله ارتزاق و نعمت آنها بود پی كردند، چنان كه قرآن كریم درباره آن می‏فرماید:
«لها شرب ولكم شرب یوم معلوم»
یعنی، یك روز آب سهم شما باشد و روز دیگر هم آن و روزی كه آب چاه را می‏خورد در عوض به آنها شیر می‏داد!
محبت صادقانه

محبت صادقانه این است كه محبت مخالف درآن نباشد. هركس به هركدام از این چهارده معصوم(ع) محبت داشته باشد، كارش تمام است. فقط شرطش این است كه محبتش راست باشد.





http://upload.naghe.com/uploads/13371896011.jpg

نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 13 دی 1391برچسب:, توسط عبدالصمد به مرام |

منابع تاریخی زیارت قبر امام حسین(ع) را توسط جابر دو گونه، گزارش کرده اند. گزارش نخست، زیارت جابر را همراه با عطیه عوفی، به طور مسند و با تفصیل گزارش کرده، گزارش دوم، زیارت جابر را به همراه ملاقاتش با اسرای اهل بیت(ع) که از شام بازگشته‌اند، آورده است.
 جابر بن عبدالله انصاری۱؛ نخستین زائر قبر امام حسین(علیه السلام) بود. منابع تاریخی زیارت قبر امام حسین(علیه السلام) را توسط جابر دو گونه، گزارش کرده اند. گزارش نخست از طبری شیعی است که زیارت جابر را همراه با عطیه عوفی، به طور مسند و با تفصیل گزارش کرده، اما در آن، سخنی از ملاقات وی با اهل بیت امام حسین(علیه السلام)به میان نیاورده است. گزارش دوم از سید ابن طاووس است که زیارت جابر را بدون همراهی عطیه و به اختصار، بیان کرده و به دنبال آن، ملاقات جابر را با اسرای اهل بیت(علیهم السلام) که از شام بازگشته‌اند، آورده است. ابتدا گزارش طبری و سپس گزارش ابن طاووس را بررسی می کنیم.

عماد الدین طبری (متوفای ۵۲۵ ق) در بشارة المصطفی به سندش از عطیة بن سعد بن جناده کوفی جدلی نقل کرده که گفت: با جابر بن عبدالله به قصد زیارت امام حسین(علیه السلام) حرکت کردیم، چون به کربلا رسیدیم جابر به سوی فرات رفت و غسل کرد، سپس پارچه ای به کمر بست و پارچه ای به دوش انداخت و عطر زد، سپس ذکرگویان به سوی قبر امام(علیه السلام) رفت. وقتی نزدیک قبر شد، گفت: دستم را بگیر و روی قبر بگذار. من دستش را روی قبر گذاشتم. جابر خود را به روی قبر انداخت و آن قدر گریه کرد که بی هوش شد. بر او آب پاشیدم تا به هوش آمد. آن گاه سه بار گفت: ای حسین! سپس گفت: دوست پاسخ دوستش را نمی دهد. بعد ادامه داد: تو چگونه جواب دهی در حالی که رگ های گردنت را بریدند و بین سر و بدنت جدایی انداختند.

گواهی می دهم که تو فرزند خاتم پیامبران و پسر سرور مؤمنان و هم پیمان تقوا و از نسل هدایت و پنجمین نفر از اصحاب کسایی؛ فرزند سرور نقیبان و پسر فاطمه(علیها السلام) سرور زنانی و چرا چنین نباشی که سالار پیامبران با دست خویش غذایت داده و در دامان متقین تربیت شده ای و از سینه ایمان، شیر خورده ای و از دامان اسلام برآمده ای. خوشا به حالت در حیات و ممات. اما دل مؤمنان در فراق تو ناخرسند است و شک ندارد که آن چه بر تو گذشت، خیر بوده است. سلام و خشنودی خدا بر تو باد. شهادت می دهم که تو همان راهی را رفتی که برادرت یحیی بن زکریا پیمود.


آن گاه نگاهی به اطراف قبر افکند و گفت: سلام بر شما ای جان های پاک که در آستان حسین(علیه السلام) فرود آمدید. گواهی می دهم که شما نماز را بر پا داشته و زکات پرداختید، امر به معروف و نهی از منکر کردید و با ملحدان جهاد نمودید و خدا را پرستیدید تا آن که مرگ شما را فرا رسید. سوگند به خدایی که محمد(صلی الله علیه وآله) را به حق فرستاد، ما در راهی که رفتید، شریک شماییم.

عطیه گفت: به جابر گفتم: چگونه با آنان شریکیم در حالی که نه ]با آنان[ دشتی پیمودیم و نه از بلندی و کوه بالا رفتیم و نه شمشیر زدیم، اما اینان سر از پیکرهای شان جدا شد، فرزندان شان یتیم گشتند و همسران شان بیوه شدند؟

جابر گفت: ای عطیه! از حبیبم رسول خدا(صلی الله علیه وآله) شنیدم که می فرمود: هر کس گروهی را دوست دارد در عمل آنان شریک است. سوگند به آن که محمد(صلی الله علیه وآله) را به حق به پیامبری فرستاد نیت من و نیت یارانم همان است که حسین(علیه السلام) و اصحابش داشتند. مرا به سوی خانه های کوفیان ببر. چون مقداری راه رفتیم، به من گفت: ای عطیه! به تو وصیتی بکنم؟ گمان نکنم پس از این سفر، دیگر تو را ببینم. دوست دار خاندان محمد(صلی الله علیه وآله) را دوست بدار تا وقتی در دوستی باقی است، دشمن خاندان محمد(صلی الله علیه وآله) را تا زمانی که دشمن است، دشمن بدار، هر چند اهل نماز و روزة بسیار باشد. با دوست دار آل محمد(علیهم السلام) مدارا کن; او هر چند به سبب گناهانش بلغزد، اما گام دیگرش با محبت این خاندان ثابت می ماند. دوست دار آل محمد(علیهم السلام)به بهشت می رود و دشمنان شان به دوزخ.

نکته شایان توجه در این باره آن است که علامه سید محسن امین پیش از نقل خبر عطیه، می گوید که من این خبر را از کتاب بشارة المصطفی و غیر آن نقل می کنم و بعد از نقل خبر یاد شده، اضافاتی درباره ملاقات جابر با اهل بیت(علیهم السلام)و این که این حادثه در اربعین اتفاق افتاده، آورده است که در کتاب بشارة المصطفی موجود نیست (اعیان الشیعه، ج۴، ص ۴۷ و لواعج الأشجان، ص ۲۴۰). این امر، حاکی از آن است که وی چنان که خود گفته آن اضافه را از کتابی غیر از کتاب طبری آورده است. در این میان، برخی محققان معاصر (قاضی طباطبائی، همان، ص ۱۸۲ به بعد; جعفر سبحانی، شخصیت های اسلامی شیعه، ج۲ ، ص ۷۹) برای این که اثبات کنند این قسمت زیادی نیز از کتاب بشارة المصطفی است به توجیهاتی متوسل شده اند که قابل پذیرش نیست، از جمله آن که نسخة بشارة المصطفی ناقص به دست ما رسیده است و احتمال دارد که در نسخه کامل کتاب یاد شده این زیادی باشد، چنان که شیخ حرّ عاملی گفته است که این کتاب، هفده جزء دارد (امل الآمل، ج۲، ص ۲۳۴) ولی آن چه اکنون از کتاب طبری با تصحیح و تحقیق، چاپ شده، یازده جزء است. بنابراین، امکان دارد این حدیث تقطیع شده به دست ما رسیده باشد و آن قسمت اضافی که علامه امین آورده است، از نسخه ای کاملی بوده است که در دست رس وی بوده است.

احتمال دیگری که داده شده آن است که محدثان پیش از طبری، روایت را تقطیع کرده و طبری قسمت مربوط به ملاقات جابر را با اسرا نیاورده است. (قاضی طباطبائی، همان، ص ۲۱۵ به بعد).
در پاسخ چنین توجیهاتی باید گفت که اولاً: در بسیاری از موارد، ناقص بودن نسخه کتابی کهن، به سبب از بین رفتن صفحات اول یا آخر آن هاست، نه آن که از وسط کتاب، صفحاتی از بین رفته باشد، آن هم ادامة یک خبر!، ثانیاً: علامه مجلسی (متوفای ۱۱۱۱ ق) که معاصر شیخ حر عاملی (متوفای ۱۱۰۴ق)

اما سید ابن طاووس جریان زیارت جابر را این گونه، گزارش کرده است:

چون اهل بیت حسین(علیهم السلام) از شام به عراق آمدند، به راهنمای کاروان گفتند که ما را از کربلا عبور بده. آنان چون به قتل گاه رسیدند، جابر بن عبدالله انصاری و جمعی از بنی هاشم و مردان خاندان رسول خدا(صلی الله علیه وآله) را ملاقات کردند که برای زیارت قبر حسین(علیه السلام)آمده بودند. همه شروع به گریه و ناله نمودند و بر صورت های شان سیلی می زدند و به گونه ای عزاداری و نوحه سرایی می کردند که جگرها را آتش می زد. زنان منطقه عراق نیز نزد اهل بیت(علیهم السلام) آمده و آنان نیز چند روزی عزاداری کردند.

پی نوشت:

جابر بن عبدالله بن عمرو بن حزام (حرام) بن ثعلبه انصاری از اصحاب برجسته رسول خدا(صلی الله علیه وآله)، امیرالمؤمنین(علیه السلام) و چهار امام بعدی بوده است و در جریان عقبه دوم که کودکی بیش نبود، همراه پدر در جمله هفتاد تنی بود که با رسول خدا(صلی الله علیه وآله)بیعت کرد و در بیعت رضوان (شجره) شرکت داشت. (ابوالقاسم سلیمان بن احمد طبرانی، المعجم الکبیر، ج۲، ص ۱۸۰ ۱۸۱) کشّی درباره او نوشته است: «جابر از پیشتازان گرد آمده اطراف وجود علی(علیه السلام) و جزء گروه هفتاد نفر (در پیمان عقبة دوم) و آخرین کس باقی مانده از اصحاب رسول خدا(صلی الله علیه وآله) و از پیروان اهل بیت(علیهم السلام) بود. وی در حالی که عمامة سیاه بر سر گذاشته بود، در مسجد می نشست و صدا می زد: یا باقر العلم! و تکیه زنان بر عصایش در کوچه های مدینه و مجالس آنان می گشت و می گفت : علی(علیه السلام) برترین بشر است، هر کس نپذیرد، کافر است. ای گروه انصار! فرزندانتان را بر محبت علی تمرین دهید، هریک از آنان این محبت را نپذیرفت، درباره نطفه اش از مادرش سؤال کنید. وی چون پیر شده بود، حجاج با او کاری نداشت.» (ابوجعفر محمد بن حسن طوسی، اختیار معرفة الرجال، ج۱، ص ۳۸، ح ۷۸ و ص ۴۱، ح ۸۷ و ۸۸ و ص ۴۴، ح ۹۳ و ص ۱۲۴ ۱۲۵، ح ۱۹۵). آیت الله خویی(رحمه الله)درباره وی می نویسد: «جابر از یاران رسول خدا(صلی الله علیه وآله) و از بهترین یاران امیرالمؤمنین(علیه السلام) و از جمله شرطه الخمیس بود. (معجم رجال الحدیث و تفصیل طبقات الرواة، ج۴، ص ۳۳۰). کلینی با سند صحیح خود از امام باقر(علیه السلام)این سخن را درباره وی روایت کرده است که هیچ گاه جابر دروغ نگفته است (همان، ص۳۳۴). گزارش های تاریخی درباره تعداد غزوه هایی که جابر شرکت داشته است، یکسان نیست. طبرانی معتقد است که وی در سیزده غزوه شرکت داشته است (همان، ج۲، ص ۱۸۲). شیخ طوسی(رحمه الله) گفته است که جابر در جنگ بدر و هجده غزوه دیگر، پیامبر(صلی الله علیه وآله) را همراهی نموده است. (رجال الطوسی، ص ۳۱ ۳۲). به گفته ابن اثیر، جابر در هفده غزوه شرکت کرده است و به سبب منع پدرش، در جنگ بدر و اُحُد حضور نداشت. اما کلبی معتقد است که جابر در احد شرکت داشته گفته شده که وی در هیجده جنگ شرکت جسته و در جنگ صفین نیز علی را همراهی کرده است. (اسد الغابة، ج۱، ص ۲۵۷). در عظمت علمی جابر همین بس که ذهبی وی را فقیه و مفتی مدینه در زمان خود معرفی نموده است (شمس الدین ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج ۳، ص۱۹۰). جابر از راویانی است که عده زیادی از وی نقل حدیث نموده اند. برخی، تعداد احادیث وی را تا ۱۵۴۰ حدیث نوشته اند. (ذهبی، همان، ج۳، ص ۱۹۴). جابر در سال ۷۸ ق (رجال الطوسی، ص ۳۲) در حالی که بیش از نود سال داشت، چشم از جهان فروبست.
منبع: گزیده‌ای از مقاله «پژوهشی در اربعین حسینی علیه السلام»، محسن رنجبر، مجله تاریخ در آیینه پژوهش، بهار ۱۳۸۴، شماره ۵
نوشته شده در تاريخ جمعه 1 دی 1391برچسب:, توسط عبدالصمد به مرام |

حسین اردکانی، دکترای علم فیزیک و از شاگردان پروفسور حسابی معتقدند: هر آنچه در شارع مقدس وجود دارد دارای مبنای علمی است به طوری که در اعمال حج آمده است که جهت حرکت برای طواف به سمت چپ و خلاف جهت عقربه های ساعت باشد یا اینکه اکثر مراجع تقلید می گویند که بهتر است در ناحیه در خانه خدا تا مقام ابراهیم طواف انجام شود.

وی افزود: تمام اینها از نظر علم فیزیک قابل اثبات است. در نیمکره شمالی که خانه خدا واقع شده است وقتی هر ذره یا جسمی خلاف جهت عقربه های ساعت بچرخد ۵ نیرو به آن وارد می شود که جمع این نیروها و انرژی ها به سمت داخل است. در بحث طواف هم همین است، ذرات در اینجا انسان ها هستند و مجموع این نیروها نیز به سمت مرکز که همان خانه خداست هدایت می شود.

این فیزیکدان ادامه داد: اگر در طواف، چرخش به سمت راست انجام می شد در علم فیزیک آمده است که گریز از مرکز رخ می داد و طبق قانون فیزیک ذرات که در اینجا انسان ها هستند به سمت بیرون پرتاب می شدند و نیروی آنها به سمت مرکز که همان خانه خداست هدایت نمی شد. اردکانی گفت: حالا اگر خانه خدا در نیمکره جنوبی واقع می شد حتماً در دین ما تأکید بر این می شد که باید در جهت عقربه های ساعت یعنی به سمت راست، طواف خانه خدا انجام شود.
 
وی درباره تأکید بر طواف بین در خانه خدا و مقام ابراهیم نیز اظهار داشت: هر جسم متحرکی که حرکت دورانی دارد اگر شعاع کم شود، سرعت آن به طور ناخودآگاه زیادتر می شود و تمایل و تمرکز آن به سمت داخل و مرکز بیشتر می شود به همین دلیل اکثر مراجع می گویند که در این فاصله طواف خانه خدا انجام شود چون با این تمرکز، صعود و عروج رخ می دهد.

این دکترای علم فیزیک معتقد است که همه چیز در دنیا بر اساس علم فیزیک قابل بررسی است اما علم انسان در این حد نیست که تمام آنها را دریافت کند.

 

نوشته شده در تاريخ جمعه 1 دی 1391برچسب:, توسط عبدالصمد به مرام |

شبی در عالم رؤیا پیغمبر اکرم(ص) را در خواب می بیند، حضرت به او می فرماید: چرا در مصائب حسین (و حسن) مرثیه نمی گویی تا خدای متعال چشمانت را شفاء دهد. در همان حال حضرت فاطمه زهرا(س) حاضر گردیده می فرماید: وصال! اگر شعر مصیبت گفتی اوّل از حسنم شروع کن؛ زیرا او خیلی مظلوم است.

به گزارش فرهنگ نیوز به نقل از رجا، میرزا محمّد شفیع شیرازی متخلص به وصال شیرازی متوفّی سال 1262 هـ. ق در شیراز از بزرگان شعرا و ادبا و عرفای عصر فتحعلی شاه قاجار بود. علاوه بر مراتب علمی، به تمام خطوط هفت گانه (نسخ، نستعلیق، ثلث، رقایم،ریحان،تعلیق،و شکسته) مهارتی به سزا داشته و کتابهای فراوانی نیز با خطوط مختلف نگاشته است. از جمله، اینکه 67 قرآن به خط زیبای خود نوشته است. بر اثر نوشتن زیاد چشمش آب می آورد و به پزشک مراجعه می کند، دکتر می گوید: من چشمت را درمان می کنم، به شرطی که دیگر با او نخوانی و خط ننویسی. پس از معالجه و بهبودی چشم، دوباره شروع به خواندن و نوشتن می کند تا این که به کلّی نابینا می شود. سرانجام با حالت اضطرار متوسل به محمّد(ص)و آل او می شود.

شبی در عالم رؤیا پیغمبر اکرم(ص) را در خواب می بیند، حضرت به او می فرماید: چرا در مصائب حسین (و حسن) مرثیه نمی گویی تا خدای متعال چشمانت را شفاء دهد. در همان حال حضرت فاطمه زهرا(س) حاضر گردیده می فرماید: وصال! اگر شعر مصیبت گفتی اوّل از حسنم شروع کن؛ زیرا او خیلی مظلوم است.

صبح آن روز وصال شروع کرد در خانه قدم زدن و دست به دیوار گرفتن و این شعر را سرودن:

از تاب رفت و طشت طلب کرد و ناله کرد
آن طشت راز خون جگر باغ لاله کرد

نیمه دوّم شعر را که گفت، ناگهان چشمانش روشن و بینا شد. آن گاه اضافه کرد:

خونی که خورد در همه عمر، از گلو بریخت
دل را تهی زخون دل چند ساله کرد

زینب کشید معجر و آه از جگر کشید
کلثوم زد به سینه و از درد ناله کرد


متن كامل شعر:

از تاب رفت و طشت طلب کرد و ناله کرد
و آن طشت را ز خون جگر باغ لاله کرد

خونی که خورده در همه عمر از گلو بریخت
خود را تهی زخون دل چند ساله کرد

نبود عجب که خون جگر گر شدش بجام
عمریش روزگار همین در پیاله کرد

نتوان نوشت قصه درد و مصیبتش
ور می توان ز غصه هزاران رساله کرد

زینب درید معجر و آه از جگر کشید
کلثوم زد به سینه و از درد ناله کرد

هر خواهری که بود روان کرد سیل خون
هر دختری که بود پریشان کُلاله کرد

یا رب به اهل بیت ندانم چه سان گذشت
آن روز شد عیان که رسول از جهان گذشت

.: Weblog Themes By LoxBlog :.

تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به صاحب آن مي باشد.