نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 30 خرداد 1392برچسب:, توسط عبدالصمد به مرام |

ابوالفرج اصفهاني از مغيره روايت كرد: روزي معاويه بن ابي سفيان به اطرافيان و هم نشينان خود گفت: به نظر شما سزاوارترين و شايسته ترين فرد امت به امر خلافت كيست؟ اطرافيان گفتند: جز تو كسي را سزاوارتر به امر خلافت نمي شناسيم! معاويه گفت: اين چنين نيست.

بلكه سزاوارترين فرد براي خلافت، علي بن الحسين(ع)است كه جدّش رسول خدا(ص) مي باشد و در وي شجاعت و دليري بني هاشم، سخاوت بني اميه و فخر و فخامت ثفيف تبلور يافته است.

نقل است روزي علي اكبر(ع) به نزد والي مدينه رفته و از طرف پدر بزرگوارشان پيغامي را خطاب به او ميبرد، در آخر والي مدينه از علي اكبرسئوال كرد نام تو چيست؟ فرمود: علي سئوال نمود نام برادرت؟ فرمود: علي آن شخص عصباني شد، و چند بار گفت: علي، علي، علي، « ما يُريدُ اَبُوك؟ » پدرت چه مي خواهد، همه اش نام فرزندان را علي مي گذارد، اين پيغام را علي اكبر(ع) نزد اباعبدالله الحسين (ع) برد، ايشان فرمود : والله اگر پروردگار دهها فرزند پسر به من عنايت كند نام همه ي آنها را علي مي گذارم و اگر دهها فرزند دختر به من عطا، نمايد نام همه ي آنها را نيز فاطمه مي گذارم.

درباره شخصيت علي اكبر(ع) گفته شد، كه وي جواني خوش چهره، زيبا، خوش زبان و دلير بود و از جهت سيرت و خلق و خوي و صباحت رخسار، شبيه ترين مردم به پيامبر اكرم(ص) بود و شجاعت و رزمندگي را از جدش علي ابن ابي طالب (ع) به ارث برده و جامع كمالات، محامد و محاسن بود. در روايتي به نقل از شيخ جعفر شوشتري در كتاب خصائص الحسينيه آمده است: اباعبدالله الحسين هنگامي كه علي اكبر را به ميدان مي فرستاد، به لشگر خطاب كرد و فرمود:« يا قوم، هولاءِ قد برز عليهم غلام، اَشبهُ الناس خَلقاً و خُلقاً و منطقاً برسول الله....... اي قوم، شما شاهد باشيد، پسري را به ميدان مي فرستم، كه شبيه ترين مردم از نظر خلق و خوي و منطق به رسول الله (ص) است بدانيد هر زمان ما دلمان براي رسول الله(ص) تنگ مي شد نگاه به وجه اين پسر مي كرديم.

بنا به نقل ابوالفرج اصفهاني، آن حضرت درعصر خلافت عثمان بن عفان (سومين خليفه راشدين) ديده به جهان گشود.اين قول مبتني بر اين است كه وي به هنگام شهادت بيست و پنج ساله بود. در برخي روايات هم سن ايشان را ۲۸ ساله ذكر كرده اند، وي در مكتب جدش امام علي بن ابي طالب (ع) و در دامن مهرانگيز پدرش امام حسين(ع) در مدينه و كوفه تربيت و رشد و كمال يافت.

امام حسين (ع) در تربيت وي و آموزش قرآن ومعارف اسلامي و اطلاعات سياسي و اجتماعي به آن جناب تلاش بليغي به عمل آورد و از وي يك انسان كامل و نمونه ساخت و شگفتي همگان، از جمله دشمنانشان را بر انگيخت.

به هر روي علي اكبر(ع) در ماجراي عاشورا حضور فعال داشت و در تمام حالات در كنار پدرش امام حسين(ع)بود و با دشمنانش به سختي مبارزه مي كرد. شيخ جعفر شوشتري در خصائص نقل مي كند: هنگامي كه اباعبد الله الحسين عليه السلام در كاروان خود حركت به سمت كربلا مي كرد، حالتي به حضرت(ع) دست داد بنام نوميه و در آن حالت مكاشفه اي براي حضرت(ع) رخ داد، از آن حالت كه خارج شد استرجاع كرد: و فرمود: «انا لله و انا اليه راجعون » علي اكبر(ع) در كنار پدر بود، و مي دانست امام بيهوده كلامي را به زبان نمي راند، سئوال نمود، پدرجان چرا استرجاع فرمودي؟: حضرت بلادرنگ فرمود: الان ديدم اين كاروان مي رود به سمت قتلگاه و مرگ درانتظار ماست، علي اكبر(ع) سئوال نمود: پدر جان مگر ما بر حق نيستيم؟ حضرت فرمود: آري ما بر حق هستيم. علي اكبر (ع) عرضه داشت: پس از مرگ باكي نداريم، گفتني است، با اين كه حضرت علي اكبر(ع) به سه طايفه معروف عرب پيوند و خويشاوندي داشته است، با اين حال در روز عاشورا و به هنگام نبرد با سپاهيان يزيد، هيچ اشاره اي به انتسابش به بني اميه و ثفيف نكرد، بلكه هاشمي بدون و انتساب به اهل بيت(ع) را افتخار خويش دانست و در رجزي چنين سرود:

 

أنا عَلي بن الحسين بن عَلي نحن بيت الله آولي يا لنبيّ

أضربكَم با لسّيف حتّي يَنثني ضَربَ غُلامٍ هاشميّ عَلَويّ

وَ لا يَزالُ الْيَومَ اَحْمي عَن أبي تَاللهِ لا يَحكُمُ فينا ابنُ الدّعي

وي نخستين شهيد بني هاشم در روز عاشورا بود و در زيارت شهداي معروفه نيز آمده است:السَّلامُ عليكَ يا اوّل قتيل مِن نَسل خَيْر سليل. علي اكبر(ع) درنبرد روز عاشورا دويست تن از سپاه عمر سعد را در دو مرحله به هلاكت رسانيد و سرانجاممرّه بن منقذ عبدي بر فرق مباركش ضربتي زد و او را به شدت زخمي نمود. آن گاه ساير دشمنان، جرأت و جسارت پيدا كرده و به آن حضرت هجوم آوردند و وي را آماج تيغ شمشير و نوك نيزه ها نمودند و مظلومانه به شهادتش رسانيدند.

امام حسين(ع) در شهادتش بسيار اندوهناك و متأثر گرديد و در فراقش فراوان گريست و هنگامي كه سر خونين اش را در بغل گرفت، فرمود:ولدي علي عَلَي الدّنيا بعدك العفا (فرزندم علي ،ديگر بعد از تو اف بر اين دنيا در مورد سنّ شريف وي به هنگام شهادت، اختلاف است. برخي مي گويند هجده ساله، برخي مي گويند نوزده ساله و عده اي هم مي گويند بيست و پنج ساله بود.اما از اين كه وي از امام زين العابدين(ع)، فرزند ديگر امام حسين(ع) بزرگتر يا كوچك تر بود، اتفاقي ميان مورخان و سيره نگاران نيست. روايتي از امام زين العابدين(ع) نقل شده كه دلالت دارد بر اين كه وي از جهت سن كوچك تر از علي اكبر(ع) بود. آن حضرت فرمود: كان لي اخ يقال له عليّ اكبر منّي قتله الناس ...

مقبره حضرت علي اكبر عليه السلام در كربلاي معلي پايين پاي اباعبدالله الحسين عليه السلام است و در سلام زيارت عاشورا منظور از وعلي علي ابن الحسين ، آقا علي اكبر عليه السلام مي باشد.

 

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 26 خرداد 1392برچسب:, توسط عبدالصمد به مرام |

 

نقل قول:
بانو قلمکار، از شاگردان نزدیک بانو امین می‌گوید: به خاطر دارم که در آن زمان حضرات آیاتی چون علامه جعفری، علامه طباطبایی و شهید مطهری از ایران و بسیاری از علمای خارجی، از جمله حوزه نجف برای دیدار ایشان درخواست وقت می‌کردند.



امروز ۲۳ خردادماه سالروز رحلت بانوی سیده نصرت امین اصفهانی است. به همین مناسبت و در آستانه سالروز رحلت این بانوی مجتهده و عالمه، بانو قلمکار یکی از شاگردان نزدیک این بانوی نابغه به بیان سخنانی درباره شخصیت و خدمات مرحومه بانو امین پرداخت و درباره آشنایی خود با این اندیشمند زن مسلمان گفت: از دوران جوانی مانند خیلی از بانوان دلباخته ایشان از باسواد و بی‌سواد در کلاس‌های عمومی بانو امین شرکت می‌کردیم. بعد هم که من به مباحث علاقه‌مند شدم و دروس دیگر را در محضر اساتید و آقایان آموختم و آنگاه در کلاس‌های دیگر ایشان افتخار حضور پیدا کردم. پس از آن هم به صورت خصوصی خدمت این بانوی گرانقدر می‌رسیدم و از نصایح و مطالب عرفانی ایشان برخوردار می‌شدم.
وی در ادامه با اشاره به ویژگی‌های اخلاقی و علمی این بانوی مجتهده افزود: همه دوران مصاحبت ما با ایشان و به‌ بخصوص جلسات درسشان خاطره بود. خاطرم می‌آید آن زمان که ایشان به عنوان یک مجتهد و عارف و فیلسوف شهرت داشتند، علمای بسیاری برای دیدار ایشان تقاضای وقت می‌کردند در صورتی که ایشان با همه بانوان چه باسواد و چه بی‌سواد با تواضع تمام رفتار و دیدار و می‌کردند. حتی وقتی منزل ایشان می‌رفتم بانوانی را می‌دیدم که ظاهر چندان مناسبی هم نداشتند و خدمت این بانو رسیده‌ بودند و ایشان نیز در کمال تواضع با آنها صحبت می‌کردند و این نکته خیلی برایم جالب بود.


 

علامه جعفری، علامه طباطبایی و شهید مطهری از بانوامین تقاضای وقت می‌کردند


شاگرد بانو امین تصریح کرد: به خاطر دارم که آن زمان علامه جعفری، علامه طباطبایی و شهید مطهری از کشورمان و بسیاری از علمای دیگر هم از نجف و جاهای دیگر برای دیدار ایشان درخواست وقت می‌کردند.
بانو قلمکار با اشاره به شرایط اجتماعی زمانه بانو امین عنوان کرد: بانو امین نمونه بارز یک زن مسلمان واقعی در همین عصر است. زنی که دوران زندگی او مقارن با استعمار انگلیس و حضور بیگانگان در کشور بود که برای رسیدن به اهداف شوم خود سعی وافر در بی‌هویت کردن زن مسلمان ایرانی داشتند و به همین لحاظ توسط رضاخان و عمال او بی‎حجابی زن را مطرح کرده و دامن زدند. این بانو با داشتن زندگی اشرافی بدون اینکه از منزل خارج شوند، در عین اینکه وظایف همسرداری و بچه‎داری و مدیریت خوب منزل را بر عهده داشتند، درس خواندند و فقیه، فیلسوف و عارف شدند و کتاب‌های متعدد عربی و فارسی در جهات مختلف علمی تألیف کردند که مورد تایید علمای زمان خود قرار گرفته و از دست علمای تراز اول اجازه اجتهاد کسب کردند.


 



«عبدالله سبیتی» نویسنده عرب از بانوامین می‌گوید


وی در ادامه به آشنایی اندیشمندان مسلمان غیرایرانی با بانو امین اشاره و خاطرنشان کرد: عبدالله سبیتی از نویسندگان توانای عرب در سال ۱۳۲۹ خورشیدی وقتی که در ایران بود، در کتابخانه ملی ایران کتابی به نام «اربعین الهاشمیه» می‌بیند؛ این کتاب اولین کتابی است که بانو امین بعد از گذاراندان دوران تفسیر به زبان عربی تالیف کرده بودند که به عنوان کتاب چهل حدیث ایشان به شمار می‌رود. سبیتی وقتی این کتاب را می‌بیند از عبارت روی کتاب که نوشته بود «نادره زمان هاشمیه» متوجه می‌شود که نویسنده کتاب یک زن است.
بانو قلمکار گفت: سبیتی بعد از مطالعه و بررسی بحث‌های عمیق فلسفی و نظر به این که این بانو گفتار و بینش اندیشمندان مختلف را نقل کرده و به واکاوی آنها پرداخته و حتی برخی اقوال را قبول و برخی دیگر را به مناقشه گذاشته و بعد هم نظر خود را بیان کرده است، زمانی که روشن‌ترین نظر را نظر بانو می‌یابد، به صراحت می‌گوید:«سیده بزرگ و فاضله در فلسفه اسلامی تبحر فراوانی را داراست و کاملا مشهود و هویداست که قوت عقلش به حقایق علمی و فلسفی اسلامی رسیده‌است».


منبع: تسنیم

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 26 خرداد 1392برچسب:, توسط عبدالصمد به مرام |

افتخارمان این است که در استان تهران، خانوادة دو شهید به بالا نداریم که آقا خانه‌شان نرفته باشد. تقریباً محله و خیابان اصلی در شهر تهران نداریم که ایشان نیامده باشند و بلد نباشند

 



 
به گزارش گروه اجتماعی "ره به ری" :
یكی از محافظان مقام معظم رهبری نقل می كنند كه: افتخارمان این است که در استان تهران، خانوادة دو شهید به بالا نداریم که آقا خانه‌شان نرفته باشد. تقریباً محله و خیابان اصلی در شهر تهران نداریم که ایشان نیامده باشند و بلد نباشند. تک‌تک این محله‌های خود شما را من حداقل می‌دانم ما خانواده شهید سه شهید و دو شهید نداریم که ایشان نیامده باشند.

حدود شش، هفت سال بعضی روزهای شیفت کاری‌ام، مسئول تنظیم ملاقات خانوادة معظم شهدا من بودم. به‌همین‌خاطر می‌دانم شرایط و وضعیت چگونه بود. دیدارهای خانواده شهدا، باصفاترین، باحال‌ترین لذتی که آدم می‌خواهد ببرد را دارد.

بعضی‌هایش خیلی سوزناک است. یک خانواده شهید می‌روی فقط یک فرزند داشتند كه آن هم شهید شده است. خیلی سخت است برای یک پدر و مادر که یک بچه بزرگ کرده باشند، آن بچه‌شان را هم در راه خدا داده باشند. هرچند آن‌ها با افتخار می‌گویند، ولی ما که می‌نشینیم نگاه می‌کنیم، آن خستگی را احساس می‌کنیم.

بعضی از خانواده شهدا با تقدیم چند شهید روحیة عجیبی دارند. به طور مثال خانواده شهید «خرسند»، در نازی‌آباد. خانوادة خرسند چهار تا شهید داده است؛ پدر خانواده، دو فرزند خانواده و داماد خانواده. مادر این شهیدان این‌قدر قدرتمند، باصلابت و بانجابت با آقا صحبت می‌کرد که یکی دو بار آقا گریه کرد.

این فقط اختصاص به شهیدان شیعه ندارد. همة آدم‌هایی که در راه خدا در کشور ما از ادیان مختلف کشته شدند. چه شیعه، چه سنی، چه مسیحی و...

صبح روز کریسمس یعنی عید پاک ارامنه، آقا فرمودند خانة چند ارمنی و عاشوری اگر برویم خوب است. ما آدرسی از ارامنه نداشتیم. سری به کلیساهای‌شان زدیم که آن‌ها از ما بی‌خبرتر بودند. رفتیم بنیاد شهید، دیدیم خیلی اطلاعات ندارند.

کمی اطلاعات خانوادة شهدا را از بنیاد شهید، مقداری از کلیساها و یک سری هم توی محله‌ها پیدا کردیم و با این دیدگاه رفتیم. صبح رفتیم گشتیم توی محلة مجیدیه شمالی، دو سه تا خانواده پیدا کردیم. در خانواده‌ها را زدیم و با آن‌ها صحبت کردیم. توی خانواده مسلمان‌ها ما می‌رویم سلام می‌کنیم و می‌گوییم از هیئت آمدیم از بسیج، پایگاه ابوذر، بالاخره یک چیزی می‌گوییم و کارتی نشان می‌دهیم. بین ارمنی‌ها بگوییم که از بسیج آمدیم که بالاخره فرهنگش... بگوییم

از دادستانی آمدیم که باید دربروند. کارت صداوسیما نشان دادیم و گفتیم از صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران هستیم. امشب شب کریسمس که شب پاک شماهاست می‌خواهیم فیلمی از شماها بگیریم و روی آنتن بفرستیم.

برای نماز مغرب‌وعشا با یک تیم حفاظتی وارد مجیدیه شدیم. گفتیم اسکورت که حرکت کرد به ما ابلاغ می‌کنند، می‌رویم سر کارمان دیگر. اسکورت هم به هوای این‌که ما توی منطقه هستیم با بی‌سیم زیاد صحبت نکنند که مسیر لو نرود، روی شبکه بالاخره پخش می‌شود دیگر. چیزی نگفتند. یک آن مرکز من را صدا کرد با بی‌سیم گفتم به گوشم.

موردمان را گفت که شخصیت سر پل سیدخندان است. سر پل سیدخندان تا مجیدیه کم‌تر از سه چهار دقیقه راه است. من سریع از ماشین پیاده شدم. در خانه را زدم. خانمی از گل بهتر آمد دم در، در را باز کرد. ما با یاالله یاالله خواستیم وارد شویم، دیدیم نمی‌فهمد که. بالاخره وارد شدیم. چون کار باید می‌کردیم. گفتیم نودال و اَمپِکس و چیزایی که شنیده بودیم، کارگردان و این‌ها بروند تو.

کارگردان رفت پشت‌بام پست بدهد، اَمپِکس رفت توی زیرزمین پست بدهد، آن رفت توی حیاط پست بدهد. پست بودند دیگر حالا. فیلممان بود. یک ذره که نزدیک شد، بی‌سیم اعلام کرد که ما سر مجیدیه هستیم. من هم با فاصله‌ای که بود به این خانم چون احیا بشود، این‌جوری جلوی آقا نیاید، گفتم: ببخشید! الآن مقام معظم رهبری دارند مشرف می‌شوند منزل شما.

گفت: قدم روی چشم، تشریف بیاورد. گفتید کی؟

من اسم حضرت آقا را گفتم. ـ داستان بازرگان و طوطی را شنیده‌اید ـ‌، تا اسم آقا را گفتم افتاد وسط زمین و غش کرد. فکر کردیم چه کنیم داستان را؟ داد بیداد کردیم، دو تا دختر از پله آمدند پایین. یاالله یاالله گفتیم و بهشان گفتیم که مادرتان را فعلاً جمع کنید. مادر را بردند توی آشپزخانه.


دخترها گفتند: چه شد؟

گفتم: ببخشید! ما همان صداوسیمای صبح هستیم که آمده بودیم. ولی الآن فهیمدیم که مقام معظم رهبری می‌آیند منزلتان، به مادرتان گفتیم غش کرد. فکری کنید.


تا اجازه نگرفت وارد خانه نشد

این‌ها شروع کردند مادر خودشان را به حال آوردند. فشارشان افتاده بود، آب قند آوردند. بی‌سیم اعلام کرد که آقا پشت در است. من دویدم در خانه را باز کردم.

نگهبانی هم که باید كنار در می‌ایستاد، رفت دم در. کارهای حفاظتی‌مان را انجام دادیم. آقا از ماشین پیاده شد تا وارد خانه بشود. آمد توی در خانه نگاه کرد و گفت: سلام علیکم.

گفتم: بفرمایید.

گفت شما؟

نه این‌که ما را نمی‌شناخت، گفتند، تو چه کاره‌ای یعنی؟ گفتیم: صاحب‌خانه غش کرده.


گفت: کس دیگری نیست؟

یاد آن افتادیم که دو تا دخترها هم می‌توانند به آقا بگویند بفرمایید. گفتیم

آقا شما بفرمایید داخل.

گفت: من بدون اذن صاحب‌خانه به داخل نمی‌آیم.

معنی و مفهوم حفاظت، خودش را این‌جا از دست نمی‌دهد. مهم‌تر از حفاظت این است.

بدون اذن وارد خانه کسی نمی‌شود. رهبر نظام است باشد، ارمنی است باشد، ضدحفاظت‌ترین شکل ممکن این است که مقام معظم رهبری توی خیابان اصلی توی چهارراه، با لباس روحانیت با آن عظمت رهبری خودشان بایستند، همة مردم هم ایشان را ببینند و ایشان بدون اذن وارد خانه کسی نشوند.


من دویدم رفتم توی آشپزخانه. به یکی از این دخترها گفتم آقا دم در است بیایید تعارف کنید بیایند داخل.


لباس مناسبی تنشان نبود. گفتند: پس ما لباسمان را عوض کنیم.


به آقا گفتیم: که رفته‌اند لباس مناسب بپوشند، شما بفرمایید داخل.


گفتند: نه می‌ایستم تا بیایند.


چند دقیقه‌ای دم در ایستادند. ما هم سعی کردیم بچه‌هایی که قد بلند دارند را بیاوریم، مثل نردبان دور ایشان بچینیم که ایشان پیدا نباشد. راه دیگری نداشتیم. چند دقیقه معطل شدیم. چون دانشجو بودند لباس دانشجویی مناسب داشتند.

یكی از دخترها، دوید و آقا را دعوت کرد و آقا رفتند داخل اتاق. این خانم پیش آقا رفت و خوش‌آمد گفت. بعد گفت كه مادرمان توی این اتاق است، الآن خدمت می‌رسیم.


رفتند بیرون. آقا من را صدا کرد گفت این‌ها پدر ندارند؟


گفتم: نمی‌دانم. چون صبح نپرسیده بودم.


گفت بزرگ‌تر ندارند؟ برادر ندارند؟


رفتیم آن اتاق پشتی. گفتم: ببخشید، پدرتان؟


گفتند، مرده.


گفتیم، برادر؟


گفتند، یکی داشتیم شهید شده.


گفتیم، بزرگتری، کسی؟


گفتند، عموی ما در خانة بغلی می‌نشیند.


فکر کردیم بهترین کار این است که عمو را بیاوریم بیرون. حالا چه کلکی بزنیم عمو را از خانه بیرون بیاوریم؟ با این هیبت و این تیپ و قدوقواره، همه دو متر درازی و لباس‌ها، شکل، تیپ و اسلحه. هرچه هم بخواهی بگویی من کسی نیستم، قیافه‌ات تابلو است.

در بغلی را زدیم. یک آقایی آمد دم در سلام کردم. گفتم، ببخشید! امر خیری بود خدمت رسیدیم.

این بندة خدا نگاه کرد، یک مسلمان بسیجی، خانة یک ارمنی آمده، چه امر خیری؟

خودش تعجب کرد. رفت لباس پوشید آمد دم در. محترمانه باهاش پیچیدیم توی خانة برادر خودش. داخل خانه که شدیم، نگهبان او را بازرسی کرد. نگاه کرد، پیش خودش گفت، برای امر خیر مگر آدم را بازرسی می‌کنند؟


بعد از بازرسی قضیه را بهش گفتیم. گفتیم: رهبر نظام آمده این‌جا، این‌ها چون بزرگتری نداشتند، خواهش کردیم که شما هم تشریف بیاورید.


او را داخل كه بردیم و آقا را که دید، مُرد. یک جنازه را یدک کردیم و بردیم نشاندیم روی صندلی کنار آقا. این‌ها به خودی خود زبانشان با ما فرق می‌کند.

سلام علیک هم که می‌خواهند بکنند کلی مکافات دارند. با مکافاتی بالاخره با آقا سلام و احوال‌پرسی کرد و درنهایت یک هم‌دمی را برای آقا مهیا کردیم.


حضرت آقا چایی و شیرینی‌شان را خورد


رفتیم توی این اتاق بالای سر مادر و با التماس دعا، مادر را هم راه انداختیم.

آمدند رفتند بالا، لباس مناسب پوشیدند و آمدند پایین. وقتی وارد اتاق شد، آقا تعارفشان کردند در کنار خودشان، کنار همان عمویی که نشسته بود. بعد هم گفتند: مادر! ما آمده‌ایم که حرف شما را بشنویم؛ چون شما دچار مشکل شده بودید، دوستان عموی بچه‌ها را آوردند.


دخترها آمدند نشستند. آقا اولین سؤالشان این بود که شغل دخترها چیست؟


گفتند: دانشجو هستند.


آقا خیلی تحسینشان کرد و با این‌ها كلی صحبت کردند، توی این حالت، این دختر سؤال کرد که آقا آب، شربت، چیزی برای خوردن بیاورم؟


این‌ها همه‌اش درس است. من خودم نمی‌دانستم که بگویم بیاورد یا نیاورد؟ آقا می‌خورد یا نمی‌خورد؟ نمی‌دانستم. رفتم کنار آقا، از آقا سؤال کردم، گفتم: آقا

این‌ها می‌گویند که خوردنی چیزی بیاوریم؟ چایی چیزی بیاوریم؟


آقا گفتند: ما مهمانشان هستیم. از مهمان می‌پرسند چیزی بیاورند یا نیاورند؟

خُب اگر چیزی بیاورند ما می‌خوریم.


بعد خود آقا گفتند: بله دخترم! اگر زحمت بکشید چایی یا آب‌میوه بیاورید، من هم چایی، هم آب‌میوة شما را می‌خورم.


این‌ها رفتند چایی، آب‌میوه و شیرینی آوردند. خود میوه را هم آوردند. خُب توی خانة مسلمان‌ها این‌‌طوری است. یک نفر چند تا میوه پوست می‌کند می‌دهد دست آقا، آقا هم دعا می‌کند. همان‌جا به پدر شهید، مادر شهید، پسر شهید و یا همسر شهید آن خوراکی را تقسیم می‌کنیم، همه یک قسمتی از این میوه می‌خورند که آقا به آن دعا کرده. توی ارمنی‌ها هم همین کار را باید می‌کردیم؟ واقعاً نمی‌دانستیم.


چایی آوردند، آقا خورد، آب‌میوه آوردند، آقا خورد، شیرینی آوردند، آقا خورد.

آقا حدود چهل دقیقه توی خانه ارمنی‌ها نشستند و با این‌ها صحبت کردند. مثل بقیة جاها آقا فرمودند: عکس شهیدتان را من نمی‌بینم. عکس شهید عزیزمان را بیاورید ببینم.


توی خانة مسلمان‌ها چهار تا عکس بزرگ شهید وجود دارد که توی هر اتاقی یکی هست.

می‌پریم و می‌آوریم. این‌ها رفتند آلبوم عکس‌شان را آوردند. آلبوم عکس هم متأسفانه برای شب عروسی شهید بود. آلبوم را گذاشتند جلوی آقا. صفحة اول یک عکس دوتایی. یادگاری فردین با دوستش گرفته بود آن وسط بود. آقا همین‌جوری نگاه می‌کردند، شروع کردند به صحبت کردن، همین‌جوری صفحه‌ها را ورق می‌زدند تا تمام شود. تمام که شد گفتند: خُب! عکس تکی شهید را ندارید؟


یک عکس تکی از شهید پیدا کردند و آوردند گذاشتند جلوی آقا. آقا شروع کردند از شهید تعریف کردن. گفت: خُب! نحوة اسارت، نحوة شهادت اگر چیزی داشته به من بگویید.


ما فهمیدیم نام این شهید بزرگوار، شهید «مانوکیان» است، به اندازة شهیدان «بابایی»، «اردستانی» و «دوران» پرواز عملیاتی جنگی داشته است. هواپیمایش F14، بمب‌افکن رهگیر بوده و بالای صد سُرتی پرواز موفق در بغداد داشته. هواپیمایش را توی دژ آهنی بغداد می‌زنند. شهید، هواپیما را تا آن‌جا که ممکن است، اوج می‌دهد. هواپیما در اوج تا نقطة صفر خودش، که اتمسفر است بالا می‌آید و بقیه‌اش را به‌سمت ایران سرازیر می‌شود. چهار تا موتور هواپیما منهدم می‌شود.

هواپیما لاشه‌اش توی خاک ایران می‌افتد، ولی چون دیگر سیستم برقی هواپیما کار نمی‌کرده‌، نتوانسته ایجکت کند و نشد كه چتر برای شهید کار کند. هواپیما به زمین خورد و ایشان به شهادت رسید.

ارمنی‌ای بود که حتی حاضر نشد، لاشة هواپیمای جمهوری اسلامی به‌دست عراقی‌ها بیافتد. آن خانواده، این فرزندشان است. این بزرگوار در نیروی هوایی مشهور است.

دربارة شهادتش و اخلاقش تعریف کردند.

مادر شهید گفت: امروز فهمیدم كه علی(ع) كیست


مادر شهید گفت: آقا! حالا که منزل ما هستید، من می‌توانم جمله‌ای به شما عرض

کنم؟


آقا گفت: بفرمایید، من آمدم این‌جا که حرف شما را بشنوم.


گفت: ما با شما از نظر فرهنگ دینی فاصله داریم، در روضه‌هایتان شرکت می‌کنیم، ولی خیلی مواقع داخل نمی‌آییم. روز شهادت امام حسین(ع)، روز عاشورا و تاسوعا به دسته‌های سینه‌زنی امام حسین(ع) شربت می‌دهیم. می‌آییم توی دسته‌هایتان می‌نشینیم، ظرف یک‌بارمصرف می‌گیریم، که شما مشکل خوردن نداشته باشید، چون ما توی ظرف آن‌ها آب نمی‌خوریم. توی مجالس شما شرکت می‌کنیم و بعضی از حرف‌ها را می‌شنویم. من تا الآن نمی‌فهمیدم بعضی چیزها را.

می‌گفتند، در دین شما بانویی ـ که دختر پیامبر عظیم‌الشأن اسلام(ص) است ـ را بین درودیوار گذاشته‌اند، سینه‌اش را سوراخ کرده‌اند. میخ، مسمار به سینه‌اش خورده. نمی‌فهمیدم یعنی چی. می‌گفتند مسلمان‌ها یک رهبری داشتند به نام علی(ع). دستش را بستند و در سه دورة 25 ساله، حکومتش را غصب کردند. نمی‌فهیمدم یعنی چی. گفتند، در 25 سالی که حکومتش غصب شده بود، شغلش این بود، آخر شب نان و خرما می‌گذاشت روی کولش می‌رفت خانه یتیم‌هایش. این را هم نمی‌فهمیدم. ولی امروز فهمیدم که علی(ع) کیست.

امروز با ورود شما به منزل‌مان، با این همه گرفتاری‌ای كه دارید، وقت گذاشتید و به خانة منِ غیر دین خودتان تشریف آوردید. اُسقُف ما، کشیش محلة ما به خانة ما نیامده است، شما رهبر مسلمین‌ هستید. من فهمیدم علی(ع) که خانة یتیم‌هایش می‌رفت چه‌قدر بزرگ است.


از ورود آقای خامنه‌ای به منزلشان، به علی(ع) و 25 سال حکومت غصب شده‌اش و زهرا(س) پی برد. خُب! این برود مشهد، امام رضا(ع) شفایش نمی‌دهد؟


بعد از بازگشت حضرت آقا، پاسداران را توبیخ كردند


ما چهل دقیقه با این خانواده بودیم. عین چهل دقیقه،‌ به اندازة چند کتاب از این‌ها درس گرفتیم. آقا در خانة ارامنه آب، چایی، شربت، شیرینی و میوه‌شان را خورد. بعضی از دوست‌های ما نخوردند. کاتولیک‌تر از پاپ هم داریم دیگر. رهبر نظام رفته خورده، پاسدار، من نوعی، نخوردم. حزب‌اللهی‌تر از آقا هستم دیگر.

با آن‌ها خداحافظی كردیم و به‌سمت دفتر به‌راه افتادیم. وقتی رسیدیم آقا فرمودند: این بچه‌ها را بگویید بیایند.


آمدند. گفتند: این کار احمقانه چه بود كه شما کردید؟ ما مهمان این خانواده بودیم. وقتی خانه‌شان رفتیم چرا غذایشان را نخوردید؟ این اهانت به این‌ها محسوب می‌شود. نمی‌خواستید داخل نمی‌آمدید.

 
نوشته شده در تاريخ شنبه 18 خرداد 1392برچسب:, توسط عبدالصمد به مرام |

 

نقل قول:
درحالي كه علما و روحانيون شيعه به دليل نبود امكانات از آمدن به مناطق محروم سر‌باز مي‌زنند، در مقابل انبوهي از مولوي‌هاي تربيت يافته در مدارس وهابي پاكستان به اين روستا‌ها سرازير شده و پاي پياده فاصله صعب‌العبور روستا‌ها را مي‌پيمايند....


پایگاه خبری انصارحزب الله: مخاطبين يالثارات و بويژه خيّرين، محمدرضا فراهاني را به‌واسطه ارائه گزارش از وضعيت مناطق محروم كرمان مي‌شناسند وهراز گاهي نيز به شايستگي استمداد وي براي نجات جان بيماران وگره گشايي از امور درماندگان آن منطقه را پاسخ گفته‌اند.

وي در واقع طلبه‌اي ملايري است كه از سال ۱۳۸۱ وبه دنبال درج يك گزارش در يكي از روزنامه‌ها از وضعيت محروميت در جنوب استان كرمان اطلاع يافته و به همراه برخي از همدرسانش در مدرسه معصوميه قم عازم مناطق محروم كرمان شده است.

او مي‌گويد پس از مشاهده وضعيت وخيم آن مناطق كه بحق بايد آن را آفريقاي ايران ‌ناميد در قالب گروه‌هايي به طور مستمر براي خدمت‌رساني به جنوب كرمان رفته و اكنون نيز يك سال است كه براي افزايش حجم و سرعت كار به همراه خانواده در اين منطقه ساكن شده است .

هرچند كه اين جهادگر خستگي ناپذير تاكنون گزارش عملكرد خود در قبال كمك‌هاي مردمي را با جزئيات از تريبون يالثارات به اطلاع آنان رسانيده است اما هفته گذشته خود براي تشكر از خيرين يالثاراتي (مخاطبين هفته‌نامه) به دفتر اين نشريه آمده بود تا بدين واسطه اعلام كند كه كمك‌هاي آنان غير‌قابل قيمت گذاري است؛ چراكه تاكنون جان چند بيمار رو به مرگ را نجات داده و زندگي برخي ديگر را از بحران جدي خارج ساخته.

اين فرصتي بود تا يالثارات نيز ضمن گفت وگو با اين طلبه جهادگر ابعاد بيشتري از مشكلات مناطق محروم كرمان را به مخاطبان والبته مسئولان منتقل كند تا شايد در اين فرصت باقي مانده از عمر دولت دهم، به جاي هدردهي منابع در جشن‌هاي چند ميلياردي بي‌فايده در اين طرف و آن طرف كشور به فكر تحقق وعده عدالت‌گستري خود بيفتند كه پس از ۸ سال در برخی جاها تنها درحد يك ادعاي دروغ باقي مانده است.

متهم ساختن برخي مسئولين به دروغگويي ادعاي گزافي نيست وقتي در فضاي تحت سيطره حكومت جمهوري اسلامي ايران مناطق محرومي وجود دارند كه از ابتدايي‌ترين امكانات زندگي بي‌بهره‌اند و آن گاه دولت تنها در يك روز ۵۰ ميليارد تومان ناقابل را در ورزشگاه آزادي خرج اتينا مي‌كند. پولي كه مناطق محروم و افراد ساكن در آن محتاج ريال به ريالش هستند.

با اين تكمله در مقدمه كه محروميت و عدم توازن در توزيع منابع در كشور وجود دارد، مهرورزي و عدالت‌گستري حداقل در برخی مناطق کشور متأسفانه بیشتر به يك ادعاي دروغ از سوي دولتمردان شبیه خواهد شد. ادامه انتقادات موجود را از زبان حجت‌الاسلام فراهاني به نظر مخاطبان يالثارات مي‌رسانيم كه البته تنها دولت را از دم تيغ تيز خود نمي‌رانند.

ذكر محروميت تمام عيار؛ سروته بحث

خب آقاي فراهاني شما از «منطقه» مي‌آييد و به مسائل و مشكلات اشراف داريد. لطفا خودتان بحث را شروع كنيد.

- سر وته بحث ذكر محروميت است. البته از سال ۸۱ كه من براي اولين بار به اين مناطق رفتم به واسطه حضور گروه‌هاي جهادي و البته خدمات دولتي به شكل قطره چكاني، وضعيت بهتر شده اما همچنان مي‌توانيم وضعيت جنوب كرمان را وخيم اعلام كنيم.



نمونه‌هاي زيادي از محروميت براي گفتن وجود دارد، اما براي درك عمق فاجعه همين بس كه با گذشت ۳۴ سال از پيروزي انقلاب اسلامي، روستاي آوين از جبل بارز جنوبي از توابع شهرستان عنبرآباد در محرم سال گذشته براي اولين بار در طول حياتش روحاني به خود ديد و يا مثلا روستايي به نام سُنته در اين منطقه وجود دارد كه به دليل همين معضل(عدم حضور روحاني) وعدم آگاهي از مسائل شرعي هنوز هم اموات خود را بدون سدر و كافور دفن مي‌كنند و يا مثلا روستاي بُنده ريز به دليل همين فقر فرهنگي خرگوش را شكار مي‌كنند و مي‌خورند.

درواقع بايد گفت انجام عبادات و فرائض واجب مثل نماز و روزه در بسياري از اين مناطق محلي از اعراب ندارند و مسائلي مثل رعايت حدود شرعي بين محرم و نامحرم نيز كه جاي خود دارد. شما در اين مناطق شاهد هستيد كه به دليل عدم اطلاع از احكام شرعي دو نامحرم به راحتي به هم دست مي‌دهند و يا پيشاني يكديگر را مي‌بوسند و ازطرف ديگر به دليل همين استضعاف فرهنگي و ديني، همه دين و مذهب اهالي در محل‌هايي به نام قدمگاه خلاصه شده كه نوعي زيارتگاه خرافي محسوب مي‌شود كه براي آن آداب نيز ابداع كرده‌اند.

متاسفانه اين معضلات ناشي از عدم كاربست فرمان حكومتي اميرالمومنين مبني بر لزوم يكسان‌سازي ارائه امكانات به دورترين و نزديك ترين مناطق تحت حكومت اسلامي است. اين درحالي است كه اين بخش‌ها در جنوب كرمان داراي بخشداري، فرمانداري و دهداري و شهرداري و... است.

۵۰ روستا مي‌شناسم كه يك حمام يا دستشويي ندارند

پس چرا به مشكلات رسيدگي نمي‌كنند؟

- دليل آن همان عدم توزيع متناسب منابع در نقاط مختلف كشور است . اين درحالي است كه همين منابع اندك توزيعي نيز درمناطق محروم به شكل گزينشي تقسيم مي‌گردد و به منطقه هدف نمي‌رسد. ضمن اينكه بايد به اين معضل ناتواني مسئولان در ارائه خدمات را نيز افزود. ما در جلساتي كه داشتيم يكي از مسئولين كه شخص دلسوزي هم هست به دليل صعب العبور بودن مناطق از رفتن به آن نقاط خود داري مي‌كند و استدلالش بر اين پايه است كه خودرو سازماني قطعا با عبور از اين مناطق از كار خواهد افتاد و در نتيجه باقي بخش‌ها نيز از سركشي محروم مي‌شوند. برهمين مبناست كه سركشي به مناطق دوردست عملا متوقف شده و گروه‌هاي جهادي هم براي توزيع اقلام ضروري نظير آرد و غيره بايد متحمل هزينه و نيروي انساني چند برابرشوند.



نتيجه اين ناتواني دراين است كه جهادگران در منطقه عنبرآباد حداقل ۵۰ روستا را شناسايي كرده‌اند كه كل روستا حتي يك حمام يا يك دستشويي ندارد تا چه برسد به مسجد و حسينيه و مدرسه و ...

به جاي حمام براي نواميسشان قدمگاه مي‌سازند

چرا خود مردم به فكر خودشان نيستند؟! يعني از عهده ساخت يك حمام يا دستشويي هم برنمي‌آيند؟!
- درواقع اين يكي از معضلات بزرگي است كه ما با آن در مناطق محروم درگير هستيم، اهالي روستا‌ها به شكل عجيبي منفعل هستند ويك دليل آن هم نبود يك شخص هدايت كننده دراين مناطق است . ما شاهديم كه آنان به دليل فقر فرهنگي اقدام به ساخت مكانهايي به نام قدمگاه مي‌كنند كه به وسيله سنگچين ايجاد مي‌شود و در واقع نوعي زيارتگاه خرافي است، اما همين كار را براي ساخت يك بناي ابتدايي به عنوان يك حمام يا دستشويي محفوظ براي نواميسشان انجام نمي‌دهند. لذا يكي از دلايل اصرار گروه‌هاي جهادي براي استقرار روحاني در اين روستاها همين امر است تا در واقع هدايت امور را براي انجام حداقل كارهاي ابتدايي برعهده بگيرد.

دستشويي روستا آفتابه ندارد طلاب برمي گردند!

چرا حوزه علميه قم كاري دراين زمينه انجام نمي‌دهد؟ به نظر مي‌رسد يكي از وظايف ابتدايي حوزه تدبير درخصوص رفع همين معضلات باشد

- مشكل اينجاست كه اعزام طلاب به اين مناطق اصلا در دستور كاره حوزه علميه قرار ندارد، يعني يا اين مناطق را نمي‌شناسد و يا اگر مي‌شناسد در اولويت بندي اعزام مبلّغ، جايي براي اين مناطق دور افتاده باقي نمي‌ماند. البته در ايام خاص مثل محرم برخي طلاب به اين مناطق مي‌آيند كه به دليل نبود امكاناتي مثل حمام و دستشويي ماندگار نمي‌شوند و روستاها را ترك مي‌كنند. به قول آقاي مرادي،يكي از برادران جهادي، برخي طلاب به روستاها مي‌روند و مي‌گويند دستشويي آفتابه و شلنگ ندارد برمي‌‌گردند!



۱۵ سال سر سفره امام زمان درس مي‌خوانند اما تبليغ نمي‌كنند

پس خود شما چه طور در جنوب كرمان خدمت مي‌كنيد؟

- من اصالتا اهل ملاير هستم اما تردد بين ملاير و اين مناطق عملا باعث وقفه در كار مي‌شد به همين دليل در شهرستان بابك مستقر شدم تا بتوانم راحت‌تر به نقاط مورد نظر تردد كنيم. اما نكته اينجاست كه مسئله فقدان روحاني مربوط به نقاط دوردست نمي‌شود،در جنوب كرمان حتي برخي «بخش»‌هاي داراي جمعيت ۱۰ الي ۱۳ هزار نفر هم از امكان داشتن روحاني محرومند.

به نظر من اينجا ايراد به طلاب برمي‌گردد، ما(طلاب) ۱۰ الي ۱۵ سال سر سفره امام زمان درس خوانديم براي خدمت رساني در چنين مكانهايي، به غير از برخي روحانيون كه به كار تحقيقاتي مشغول هستند و مجبور به ماندن در قم هستند، بقيه طلاب بدون هيچ دليل خاصي و صرفا چون قم شهر خوبي است در آنجا رحل اقامت گزيده‌اندو زندگي مي‌كنند درحالي كه برخي نقاط كشور آن طور كه ذكر شد به وجود آنان نياز دارند.

آيا در اين مورد به مراجع تقليد اطلاع‌رساني كرده‌ايد؟

- بله به دفعات گزارش‌هاي مفصلي به دفتر آيت‌الله صافي گلپايگاني و آيت‌الله مكارم شيرازي ارائه داده‌ايم

پاسخ چه بوده است؟

- آيت‌الله مكارم شيرازي اجازه هزينه كرد نيمي از سهم وجوهات شرعي براي اين مناطق را داده‌اند و آيت‌الله صافي هم فرموده‌اند كه در زمان تحويل وجوهات به دفتر ايشان مراجعه كنيم تا بخشي از آن را براي هزينه‌كرد در اين مناطق به ما عودت دهند.

مولوي عبدالحميد سالي ۴ بار به روستاهايي مي‌رود كه ۳۴ سال است روحاني شيعه به خود نديده‌اند.
منظور از پاسخ چاره‌جويي براي اعزام طلاب به اين مناطق است!

- خير. به نظر من حضرات آيات عظام سزاوار است به تشويق طلاب براي اعزام به مناطق محروم اقدام كنند، من فكر مي‌كنم اين يك وظيفه فقهي برگردن روحانيون است كه بايد در روز قيامت در قبال استضعاف ديني و مذهبي مردم اين مناطق پاسخگو باشند. وقتي افرادي در خاك جمهوري اسلامي ايران هستند كه نه نماز مي‌دانند و نه روزه و نه غسل و... مسئوليت آن برذمه روحانيون است.

اين درحالي است كه استقرار روحاني در اين مناطق باعث مي‌شود آنان به عنوان يك نيروي قوي مطالبه‌گر صداي محروميت اين مناطق را بلند كنند و راه ورود امكانات را باز نمايند.



الان روستاهايي مثل كليجون، اسفند، سوروئيه و چشمه بنه اصلا برق ندارند! كه اگر يك روحاني در آن مستقر بود رسيدگي به اين مشكلات را پيگيري مي‌كرد.

اما فارغ از مسائل عمراني و فقر ديني و مذهبي يكي از معضلات بسيار مهم كه واقعا امنيت جمهوري اسلامي را نيز تهديد مي‌كند و رشد آن وابستگي تام به فقدان علماي شيعه در مناطق محروم كرمان دارد، رشد وهابيت در اين منطقه است.

خبر تكان دهنده‌اي از روستاي رمش به گوش من رسيد كه براساس آن عناصر وهابي در اين منطقه كه دهستان هم هست در ايام فاطميه پرچم فاطمه زهرا سلام الله عليها را آتش زده بودند.نسبت جمعيتي اين روستا طي ۳۰ سال گذشته از ۱۰ درصد سني و ۹۰ درصد شيعه آنچنان تغيير كرده كه در ايام كنوني اين نسبت دقيقا برعكس شده است.

درحالي كه علما و روحانيون شيعه به دليل نبود امكانات از آمدن به مناطق محروم سر‌باز مي‌زنند، در مقابل انبوهي از مولوي‌هاي تربيت يافته در مدارس وهابي پاكستان به اين روستا‌ها سرازير شده و پاي پياده فاصله صعب العبور روستا‌ها را مي‌پيمايند، روز و شب نان خشك مي‌خورند و در تبليغات سينه به سينه، شيعيان را از مذهبشان برمي‌گردانند.

اين مولوي‌هاي وهابي درگروه‌هاي ۱۰ الي ۱۵ نفره تحت عنوان جامعه التبليغ به روستاهاي دور افتاده مي‌روند و مثل مردم همان مناطق در شرايط سخت زندگي مي‌كنند و به شكل جدي به كار تبليغي مشغول هستند.

از اين فراتر حضور مولوي عبدالحميد بزرگترين مرجع تقليد اهل تسنن در مناطق جنوب كرمان است كه بدون هيچ تكلفي هر ۳ الي ۴ ماه يك بار در روستاها و كپرها حضور مي‌يابد و چهره به چهره با مردم ديدار مي‌كند كه بسيار تاثيرگذار است! اين درحالي است كه اين مناطق همانطور كه ذكر شد طي ۳۴ سال گذشته رنگ يك طلبه ساده شيعه را هم به خود نديده‌اند.

خلاء روحاني شيعه آنقدر در اين مناطق محسوس است و حضور آنان آنقدر تاثيرگذار و روحيه‌‌بخش كه ۲بار اهالي ۲ روستاي اطراف قلعه گنج با ديدن من گمان كردند كه بنده از مقامات بلند پايه نظام هستم و برايم گوسفند قرباني كردند!

اقدامات ما

خود شما كاري براي رفع محروميت ديني و مذهبي مردم انجام نداده‌ايد؟

- ما درحال اجراي طرحي هستيم به نام تربيت معلمان قرآني كه طلاب جنوب كرمان به‌واسطه آن به مناطق محروم اعزام مي‌شوند تا اقدام به آموزش احكام شرعي به دانش آموزان از طريق كتب احكام سطح بندي شده نمايند.اين كلاس‌ها درطول هفته يك بار برگزار مي‌شود تا دانش آموزان مرحله به مرحله با احكام دين آشنا شوند و براساس برنامه ريزي انجام شده طي يك سال خود تبديل به مربي احكام شوند. البته طرح ديگري نيز درحال انجام است كه براساس آن با استفاده از كتب تفسير نور آقاي قرائتي به تربيت مربي قرآني از دانش آموزان خود مناطق محروم مي‌پردازيم تا ان‌شاءالله به مرور زمان فقر ديني و مذهبي در منطقه رفع شود.



يكي از برنامه‌هاي ما كه نياز به حمايت خيّرين دارد طرحي است كه براساس آن يك كپر در هر روستا را به كتابخانه مختص كودكان و نوجوانان اختصاص دهيم تا به رفع محروميت فرهنگي آنان كمك كنيم.البته موارد ديگري نيز وجود دارد كه در واقع دست خيّرين را مي‌بوسد!

پس از سالها كه طرح تجميع دولت براي كوچ دادن روستائيان دورافتاده به روستاهاي پرجمعيت‌تر و نزديك‌تر با شكست مواجه شد، اكنون خود جمعيت اين روستا‌ها به اين نتيجه رسيده‌اند كه دولت به آنها كمكي نخواهد رسانيد و در نتيجه مشغول كوچ از نقاط دور دست به مناطق با امكانات بيشتر هستند كه الان روستاي عبدل‌آباد مركز تجمع اين افراد است .طي سال گذشته با كمك خيرين و ازجمله كمك‌هاي قابل توجه جلب شده از خوانندگان يالثارات موفق به ساخت حسينيه در اين روستا شديم و خانه قرآني آن نيز روبه تكميل است و الان تنها مشكلي كه با آن مواجه هستيم ساخت يك محل اقامت براي روحاني است تا بتوانيم يك نفر را در اين روستاي پرجمعيت ساكن كنيم.

يك طرح مهم و ريشه‌اي ديگر خريد زمين در عبدل آباد و اختصاص آن براي نصب كپر به منظور اسكان ايتام است تا بتوانند در اين روستا ساكن شوند و ضمن تحصيل به كار در گلخانه‌ها و مزارع اطراف مشغول شوند كه اين نيز مي‌تواند توسط خيرين محترم در دستور كار قرار بگيرد. تاكنون گروه فدائيان عدالت موفق شده با كمك خيّرين يك قطعه زمين ۳۲۰ متري را به قيمت ۵/۲ ميليون تومان خريداري و به اين كار اختصاص دهد كه در صورت مشاركت بيشتر خيّرين امكان بيشتري براي كوچاندن و اسكان ايتام از مناطق دوردست و تجميع آنان در عبدل‌آباد فراهم مي‌آيد.

نماينده عنبرآباد تحويل نمي‌گيرد!

عنبرآباد در مجلس شوراي اسلامي نماينده ندارد كه مشكلات اين منطقه را پيگيري كند؟
- آقاي عارفي نماينده عنبرآباد در مجلس است.

به منطقه مي‌آيد؟
- بعد از انتشار گزارش مدارس كپري كه در يالثارات هم چاپ شد ايشان همراه فرماندار و مسئول مدارس عشايري به منطقه آمد اما عملا هيچ اتفاقي نيفتاده است.

شما مسائل را به ايشان اطلاع داده‌ايد؟
- تلفني، اما زياد تحويلمان نگرفت! الان وضع طوري است كه گروه‌هاي جهادي از دولت قطع اميد كرده‌اند اما اوج وخامت وضعيت اينجاست كه ارگانهاي حاضر در محل به گروه‌هاي جهادي داوطلب نيز مددي نمي‌رسانند. يكي از مشكلات جهادگران تردد به مناطق صعب العبور براي انتقال اقلامي مثل مصالح ساختماني است. مسئولين منطقه حتي حاضر نيستند در كنار جهادگران به منطقه بيايند. آنها در يك چرخه بروكراتيك اداري مشغول گذران وقت هستند.

ايام نوروز كه نقطه اوج حضور جهادگران در مناطق محروم است ادارت دولتي تعطيل هستند و بالطبع ارائه همان خدمات اوليه به جهادگران نيز تعطيل مي‌شود.

دوز فقرش را كم كنيد تا پخش كنيم

به رسانه ملي براي بازتاب معضلات مناطق محروم كرمان و حساسيت‌زدايي در مورد آن اطلاع‌رساني كرده‌ايد؟

- زياد و مفصل! اما تنها اقدام آنان سانسور بوده است، صدا و سيما حاضر نيست از ۲۴ ساعت آنتن خود كه صرف پخش برنامه‌هاي مختص كاخ‌نشينان مي‌كند نيم ساعت را هم به كوخ‌نشينان اختصاص دهد. گروه‌هاي جهادي حاضر هستند نه روزي نيم ساعت! بلكه در طول سال نيم ساعت از طريق يك برنامه در ساعت مناسب در رسانه ملي مشكلات موجود را اطلاع رساني كنند.


من چندين بار به شكل تلفني با آقاي رنجبران مجري برنامه ديروز امروز فردا صحبت كردم تا امكان اختصاص وقت براي بازگو كردن محروميت منطقه را فراهم آورد اما پس از مدت‌ها وعده و وعيد وي اعلام كرد كه چنين امكاني وجود ندارد.

يا مثلا سال گذشته گروه روايت فتح از منطقه جنوب كرمان تصويربرداري كرد اما صدا و سيما از انتشار تصاوير جنوب كرمان به دليل شدت فقر بالا اعلام معذوريت كرد و به گروه مربوطه گفته بودند شدت فقر تصاوير را پايين بياوريد تا قابل پخش باشد .تاجايي كه من اطلاع دارم اين كاهش دوز فقر تا ۳ مرحله اتفاق افتاد و اطلاعي ندارم كه بالاخره سرنوشت آن برنامه به كجا انجاميد.

چرا رسانه ملي از انتشار محروميت اين مناطق خودداري مي‌كند؟
- چون هم علما و امراي نظام جمهوري اسلامي ايران را زير سوال مي‌برد كه طي اين ۳۴ سال مشغول چه كاري بوده‌اند؟!

فقط مردم

وحرف آخر؟
- من به اين نتيجه رسيده‌ام كه ما بايد به جاي مراجعه به مسئولين، مردم را وارد صحنه كنيم. من بعد از نتايج موفقي كه با انعكاس محدود نيازهاي فوري به كمك از طريق هفته نامه يالثارات انجام شد به این نتیجه رسيدم و متوجه شدم ظرفيت مشاركت مردمي براي محروميت‌زدايي از مناطق محروم بسيار بالاست .

مردم بلافاصله پس از اطلاع از يك مشكل براي حل آن وارد عمل مي‌شوند و اين در واقع همان نكته قابل تعميمي است كه مقام معظم رهبري در ديدار با خيّران مدرسه‌ساز فرمودند مبني براين كه براي خدمت‌رساني بايد حصار بسته دولتي شكسته شود.

اما افزايش استفاده از ظرفيت مردمي نياز به اطلاع‌رساني از طريق رسانه‌‌ها دارد تا پل ارتباطي بين گروه‌هاي جهادي و مردم خيّر باشند.


منبع:هفته نامه یالثارات الحسین(ع)

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 13 خرداد 1392برچسب:, توسط عبدالصمد به مرام |

انتخـابـاتــــ هــم طریقیتــــ دارد هــم موضــوعیتـــــ
فقط پـاکبـاختگــان مــی‌تواننـد ایـن را درکــــ کننـد

 

نوشته شده در تاريخ شنبه 4 خرداد 1392برچسب:, توسط عبدالصمد به مرام |
حضرت امیرالمومنین(علیه السلام):

قویترین مردم کسی است که بر احساساتش غلبه کرده و از عقل خود پیروی کند

 

.: Weblog Themes By LoxBlog :.

تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به صاحب آن مي باشد.