نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 5 بهمن 1390برچسب:, توسط عبدالصمد به مرام |


ای گل غایب ! هیچ دلی نیست كه نام مبارك تو را همچون گنجینه ای گران بها , در خود , جای نداده باشد.

هر درختی , وقتی با نسیم زمزمه می كند , دعای عهد را می خواند. هر كوهی , از آن روی مستحكم و پابرجاست كه تو را مركز ثقل زمین و مایه ی دوام آسمان می داند.

هر دریایی , با ذكر نام و یاد تو , بی كرانه می شود.

ای گل نرگس ! خوشبوترین گل های دنیا , رایحه ی وجود تو را وام دارند. اگر خورشید , بر جهان و جهانیان ,نور می باراند , از فیض حضور تو در آسمان ها و زمین است . اگر ماه , جاده ی زندگی را نقره گون و زیبا می سازد , به یمن بركت و صفای وجود توست .

گردش منظم افلاك , حركت انسان , رشد گیتی , رنگ و بوی گل و گیاه , بر پایی دنیا , صفای دل ها , وجود هر چه مهر و وفا , همه و همه وابسته به وجود و حضور توست و حضور سبز تو , با ظهورت , كامل تر میشود و كهكشان زندگانی را زیباتر و پربارتر می سازد

اگر زمین , اجازه می دهد كه بشر , زین بر پشتش نهد و از مزایایش بهره برگیرد , همه وهمه به خاطر توست .

اصلا همه ی هستی , بی حضور تو , بیغوله ای بیش نخواهد بود. اگر تو نباشی , ای حجت خدا , ما همه

در كام زمین فرو خواهیم رفت و اثری از ما , در زمان باقی نخواهد ماند.

گردش منظم افلاك , حركت انسان , رشد گیتی , رنگ و بوی گل و گیاه , بر پایی دنیا , صفای دل ها , وجود هر چه مهر و وفا , همه و همه وابسته به وجود و حضور توست و حضور سبز تو , با ظهورت , كامل تر میشود و كهكشان زندگانی را زیباتر و پربارتر می سازد.

ای مولا! سرسبزی دنیا را با ظهور خویش تضمین فرما

ای یادگار عترت طاها، ظهور کن

آرام جان زهره ی زهرا، ظهور کن

از رخ بگیر معجر غیبت، عزیز دل

روشن ترین ستاره ی دنیا، ظهور کن

عمری در انتظار نگاهت نشسته ایم

ای تکسوار سینه ی سینا، ظهور کن

ای آنکه عرش، بسته به پایت کمند خویش

وی باده نوش ساغر ادنی، ظهور کن

هرگز بهانه از لب و خالی نجسته ایم

"تنها" تویی بهانه ی دلها، ظهور کن

نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 5 بهمن 1390برچسب:, توسط عبدالصمد به مرام |

 

«حجّت» از نظر لغت، به معنای برهان و دلیل است كه با آن حریف را قانع یا دفع كنند و جمع آن حجج و حجاج است.(1) این كلمه در قرآن مجید در موارد مختلفی به كار رفته است؛ از جمله: «لِئَلاَّ یكُونَ لِلنّاسِ عَلَی اللّهِ حُجَةٌ بَعدَ الرُّسُلِ وَكانَ اللَّهُ عَزیزاً حَكِیماً»؛(2)

«تا اینکه برای مردم، پس از فرستادن پیامبران، در مقابل خدا بهانه و حجّتی نباشد و خدا توانا و حكیم است».

و نیز« قُلْ فَلِلّهِ الحُجَّةُ البَالِغَةُ فَلَو شَاءَ لَهَداكُمْ اَجْمَعین» ؛(3)

«بگو برهان رسا (حجّت) ویژه خداوند است و اگر او می‌خواست، قطعاً همه شما را هدایت می‏كرد».

امام كاظم(علیه السلام) فرموده است: «اِنّ لِلَّهِ عَلَی النّاسِ حجّتینِ حُجَةً ظَاهِرَةً وَحُجَةً بَاطِنةً فَاَمَّا الظَاهِرَةُ فَالرُّسُلُ وَالاَنبِیاءُ وَالاَئِمَّةُ وَاَمَّا البَاطِنَةُ فَالعُقُولُ» ؛(4)

«خداوند را بر مردم دو حجّت است: یكی ظاهر كه آن عبارت است از پیامبران و رهبران دینی و دیگری باطن كه آن عقول مردم است».

پیامبران و اوصیای آنان(علیهم السلام) از این جهت «حجّت» نامیده شده‏اند كه خداوند به وجود ایشان، بر بندگان خود احتجاج كند. آنان همچنین دلیل بر وجود خدا هستند و گفتار و كردارشان دلیل بر نیاز مردم به قانون آسمانی است.

بر اساس روایات فراوانی، هرگز زمین خالی از حجّت نیست؛ چنان كه ‏از امام رضا(علیه السلام) پرسیده شد: آیا زمین از حجّت خالی می‏ماند؟ حضرت فرمود: «لَوْ بَقِیتْ بِغَیرِ اِمَامٍ لَسَاخَتْ» ؛(5)

خداوند را بر مردم دو حجّت است: یكی ظاهر كه آن عبارت است از پیامبران و رهبران دینی و دیگری باطن كه آن عقول مردم است

«اگر زمین به اندازه چشم برهم زدنی از حجّت خالی باشد، اهلش را فرو می‏برد».

از دیدگاه شیعه، حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) به عنوان آخرین حجّت الهی است؛ از این رو به حجة بن الحسن العسكری(علیهما السلام) شهرت دارد.(6)

داود بن قاسم گوید: از امام دهم(علیه السلام) شنیدم كه می‏فرمود: «الخَلَفُ مِنْ بَعْدِی الحَسَنُ فَكَیفَ لَكُمْ بِالْخَلَفِ مِنْ بَعْدِ الخَلَفِ فَقُلتُ لِمَ جَعَلَنِی اللّهُ فِداكَ فَقَالَ: اِنَّكُم لا تَرَوْنَ شَخْصَهُ وَلایحِلُّ لَكُم ذِكْرُهُ بِاسمِهِ فَقُلتُ كَیفَ نَذكُرُهُ فَقَال: قُولُوا الحُجَّةُ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ»؛(7) «جانشین من، پسرم حسن است. شما نسبت به جانشینِ پس از جانشین من چه حالی خواهید داشت ؟ عرض كردم: خداوند مرا قربانت كند؛ چرا؟ فرمود: برای آنكه شخص او را نمی توانید ببینید و ذكر او به نام مخصوصش روا نیست. عرض كردم: پس چطور او را یاد كنیم؟ فرمود: بگویید حجّت از خاندان محمد(صلی الله علیه و آله وسلم)» )).

در بیشتر روایات این لقب به صورت «الحُجَّةُ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ» به كار رفته است.(8)

نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 5 بهمن 1390برچسب:, توسط عبدالصمد به مرام |

نماز از منظر آیت الله بهجت (ره)


آیت الله بهجت

 

* نماز، بالاترین وقت ملاقات و استحضار و حضور در محضر خدا است...[1] نماز برای خضوع و خشوع جعل شده است با همه مراتب خضوع و خشوع.

 

* نماز، عروج مؤمن است و عروج، مستلزم قرب و لقاء است... مؤمن بعد از لقای او، نه تنها به سراغ حبشیّه [زن زشت، کنایه از غیر خدا] نخواهد رفت، که خیال او را هم نخواهد کرد.

 

* این احساس لذت در نماز، یک سری مقدمات خارج از نماز دارد، و یک سری مقدمات در خود نماز، آن چه پیش از نماز و در خارج از نماز باید مورد ملاحظه باشد و عمل شود این است که: انسان گناه نکند و قلب را سیاه و دل را تیره نکند.

 

و معصیت، روح را مکدّر می کند و نورانیّت دل را می برد. و در هنگام خود نماز نیز انسان باید زنجیر و سیمی دور خود بکشد تا غیر خدا داخل نشود یعنی فکرش را از غیر خدا منصرف کند.

 

* یکی از عوامل حضور قلب این است که: در تمام بیست و چهار ساعت، باید حواسّ (باصره، سامعه و...) خود را کنترل کنیم؛ زیرا برای تحصیل حضور قلب، باید مقدماتی را فراهم کرد! باید در طول روز، گوش، چشم و هم چنین سایر اعضا و جوارح خود را کنترل کنیم!

 

* اگر بدانیم اصلاح امور انسان به اصلاح عبادت، و در رأس آنها نماز است، که به واسطه خضوع و خشوع و آن هم به اعراض از لغو محقق می شود، کار تمام است.

* همین نماز را که ما با تهدید به چوب و تازیانه و عقوبت جهنمی شدن در صورت ترک آن، انجام می دهیم، آقایان [اولیاء] می فرمایند: از همه چیز، لذیذتر است.

 

* همین امور ساده و آشکار مثل نماز، بعضی را بر سماوات می رساند، و برای عده ای هیچ خبری نیست؛ برای بعضی اعلی علّیّین است، و برای بعضی هیچ معلوم نیست که آیا این معجون، شور است و یا شیرین!

 

* در کلمات امیر المؤمنین (ع) آمده است: « وَاعْلَمْ اَنَّ کُلَّ شَی ءٍ مِنْ عَمَلِکَ تَبَعٌ لِصَلاتِکَ؛ بدان که تمام اعمالت، تابع نمازت می باشد»

 

از حدیث «تَنَعَمُّوا بِعِبادَتی فِی الدُّنْیا فَاِنَّکُمْ تَتَنَعَّمُونَ بِها فِی الاْخِرَةِ؛ در دنیا به عبادت من متنعّم شوید، زیرا در آخرت، به همان متنعّم خواهید شد.» بر می آید که عبادات، قابلیت تنعّم را دارد؛ ولی ما عبادات را به گونه ای به جا می آوریم که گویا شلاق بالای سر ما است... گویا داروی تلخی را از روی ناچاری می خوریم.

 

* وقتی بنده از پیشگاه مقدس حضرت حقّ بازمی گردد، اوّلین چیزی را که سوغات می آورد، سلام از ناحیه او است. در دعای مسجد کوفه آمده است: « اللَّهُمَّ اَنْتَ السَّلامُ، وَمِنْکَ السَّلامُ، وَاِلَیْکَ یَرْجِعُ، وَیَعُودُ السَّلامُ، حَیِّنا رَبَّنا مِنْکَ السَّلامُ؛ خداوندا، تو خود سلامی و سلام از ناحیه تو است و به سوی تو بازمی گردد. پروردگارا، ما را به سلام از ناحیه خود تحیّت گوی»

 

* چه قدر تناسب دارد تکبیر برای ورود به نماز، و تسلیم برای خروج از آن !... در تکبیر، اکبر مناسب است... یعنی تمام امور دنیا و همه بزرگها را کنار بگذارید؛ چون خداوند متعال اکبر است... نمازگزار با تکبیر، در حرم الهی وارد می شود؛

 

ولی ما چه می دانیم که‌اینها یعنی چه! در روایت است که « لَوْ عَلِمَ المُصَلّی ما یَغْشاهُ مِنْ جَلال اللَّه لَمَا انْفَتَلَ عَنْ صَلاتِهِ؛ اگر نمازگزار می دانست که از جلال الهی چه چیزهایی او را فرا گرفته است، هرگز از نماز روی بر نمی گرداند»

 

* ذکر خدا در حال نماز، بهترین ذکر است؛ چون نماز به منزله کعبه است و نمازگزار در کعبه و حرم اَمن الهی داخل شده و بناگذاشته است که از باب تکبیر، داخل و از باب تسلیم، خارج شود.

 

نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 5 بهمن 1390برچسب:, توسط عبدالصمد به مرام |

پیش از این گفتیم صرف خوبی ظاهری عمل و مفید بودن آن در اجتماع باعث نمی شود که عامل آن به سعادت اخروی برسد و این بدان معنا نیست که همه مسلمانان یا همه غیر مسلمانان به جهنم می روند. در سخنان پیشین مجالی برای تشریح دقیق موضوع نبود لذا در این فرصت به بررسی آن می پردازیم.


 

 

 

تاثیر ایمان به توحید و نبوت در اعمال انسان

نکاتی که برای تکمیل بحث لازم است چند نکته می باشد. نخست شناخت کفر است بر اساس آنچه گفته شده کفر بر دو نوع است: کفر از روی لجبازی و عناد و کفر از روی جهالت و نادانی و بی خبری. (1)

منظور از کفری که بخشیده نمی شود و اعمال به ظاهر نیک انسان را بی محتوای باطنی می سازد، کفری است که از روی لجاجت و عناد است، نه ناشی از بی خبری. به همین ترتیب، اسلامی هم که موجب نجات اخروی می شود، حقیقت تسلیم بودن در برابر حق است، نه اسلام شناسنامه ای. چه بسا افرادی که به ظاهر مسلمان نیستند، اما در برابر حقیقت تسلیم اند و این نکته ای است که بسیار مورد توجه معصومین (ع) بوده است. مثلا امیر المومنین (ع) می فرماید: "الاسلام هو التسلیم" اسلام تسلیم بودن در برابر حقیقت است.(2)

یا از امام باقر (ع) روایت شده است: "هر چیزی که نتیجه ی اقرار و تسلیم و روح پذیرش حقیقت باشد ایمان است و هر چیزی که نتیجه ی روح عناد و سرپیچی از حقیقت باشد کفر است." (3) یا امام صادق (ع) فرموده اند: "هر که ما را بشناسد مومن است و هر که انکار کند، کافر است وهر که نه بشناسد و نه انکار کند«راه نایافته» است تا بازگردد به راه هدایت. اگر به همین حال بمیرد، از کسانی است که کارش واگذار به خداست" (4)

کفری که بخشیده نمی شود و اعمال به ظاهر نیک انسان را بی محتوای باطنی می سازد، کفری است که از روی لجاجت و عناد است، نه ناشی از بی خبری. به همین ترتیب، اسلامی هم که موجب نجات اخروی می شود، حقیقت تسلیم بودن در برابر حق است، نه اسلام شناسنامه ای

 

 

و نیز از امام صادق (ع) نقل شده است که از شاگرد خویش ابوبصیر پرسیدند: نظرت درباره کسی که در خدا یا رسول خدا شک کند چیست؟ پاسخ داد: کافر است و امام فرمود: همانا چنین کسی آن گاه کافر است که انکار بورزد. (5)

 

پس نداشتن عناد در مقابل حقیقت اسلام، باعث نجات می شود، البته این نجات، با نجات مسلمانی که به تکالیف اسلامی عمل کرده است فرق دارد.

نکته دوم موضوعی است که استاد مطهری به آن اشاره دارند و آن این که "ممکن است کسی بگوید برای حسن فاعلی، ضرورت ندارد حتماً قصد تقرب به خداوند در کار باشد، اگر کسی عمل خیری را به انگیزه ی وجدان و به خاطر عطوفت و رحمتی که بر قلبش مستولی است، انجام دهد، کافی است که عمل او حسن فاعلی پیدا کند. یعنی همین که انگیزه ی انسان "خود" نباشد، حسن فاعلی پیدا می کند، اعم از این که انگیزه ی خدا باشد یا انسانیت. این نکته قابل تأمل است. در عین اینکه مطلب بالا را تأیید نمی کنیم که فرقی بین انگیزه ی خدا وانسانیت نباشد، در عین حال معتقدیم هر گاه عملی به منظور احسان و خدمت به خلق انجام گیرد، در ردیف عملی نیست که انگیزه اش فقط "برای خدا" است و البته خداوند چنین کسانی را بی اجر نمی گذارد. اگر افرادی یافت شوند که نیکی به انسان های دیگر یا حتی نیکی به جانداری را بدون هیچ چشم انتظاری انجام دهند و حتی در عمق وجدان خود از آن جهت خدمت نکنند که چهره ی خود را در آینه وجود محرومین می بیند، یعنی ترس از این که روزی چنین سرنوشتی داشته باشند عامل محرک آن ها نباشد، بلکه طوری انگیزه ی احسان و خدمت در آن ها قوی باشد که اگر بدانند هیچ گونه سودی عاید آن ها نمی شود و حتی یک نفر هم از کار آن ها آگاه نمی گردد، باز هم آن کار خیر را انجام می دهند و تحت تأثیر عادت و امثال آن هم نباشند، باید گفت در عمق ضمیر این انسان ها نوری از معرفت خداوند هست و به فرض این که به زبان انکار کنند، در واقع امر موهومی را انکار می کنند که آن را به جای خدا تصور کرده اند. علاقه به خیر و عدل و احسان بدون هیج شائبه دیگری نشانه ای از علاقه و محبت به خداوند است. لذا بعید نیست که این افراد واقعاً و عملاً در زمره ی اهل کفر محشور نگردند هر چند زباناً کافر شمرده شوند. (6)

عبادت

 

نکته دیگر در خصوص اهل کتاب، یعنی کسانی که مسلمان نیستند اما موحد و معتقد به قیامت اند و برای خدا کار می کنند مطلب به گونه دیگری است. قرآن کریم اهل کتاب را به دو دسته تفکیک می کند، می فرماید: "همه آنان یکسان نیستند. از میان اهل کتاب، گروهی درست کردارند که آیات الهی را در دل شب می خوانند و سر به سجده می نهند. به خدا و روز قیامت ایمان دارند و امر به معروف و نهی از منکر می کنند و در کارهای نیک شتاب می ورزند و آنان از شایستگان اند و هر کار نیکی انجام می دهند آن را باطل و تباه نمی سازند و خداوند، دانا به حال تقوا پیشگان است. کسانی که کفر ورزیدند، هرگز اموالشان و اولادشان چیزی را از آنان دفع نخواهد کرد و آنان اهل آتش اند و در آن جاودانه خواهند ماند." (آل عمران / 116-113)

به تعبیر علامه طباطبائی با توجه به مضمون آیه که در آن آمده است که اهل کتاب هر کار خیری می کنند آن را باطل و بی اثر نمی سازند و بعد روی سخن را به سوی کسانی که کفر می ورزند برده است، چنین فهمیده می شود که اهل کتاب دو دسته اند: سعی و تلاش برخی مشکور است یعنی پاداش دارد ولی برخی کفر می ورزند و سعی و تلاش آن ها به هدر می رود. (7)

شاید بتوان این دو را براهل کتابی که با حقیقت اسلام آشنا نشده اند ولی در حوزه ی دین خود، فردی مومن و معتقدند، و اهل کتابی که با حقیقت آشنا شده اند، ولی در مقابل آن لجاجت می ورزند تطبیق داد.

اما نکته ای که در اینجا به ذهن می آید آنکه ایمان به نبوت و امامت از چه نظر لازم است؟ اگر بنابر آنچه که گفته شد، ملاک در حسن فاعلی، جهت گیری الهی داشتن است، هم اهل کتاب و هم غیر شیعیان، جهت گیری الهی دارند، پس دیگر چه فرقی بین نیکو کار مسلمان و مسیحی یا یهودی یا ...؟

استاد مطهری چنین پاسخ می دهد:

"به نظر می رسد دخالت ایمان به انبیا و اولیای خدا از دو جهت است: یکی این که معرفت آنان برمی گردد به معرفت خدا. در حقیقت شناخت خدا و شوون او بدون معرفت اولیای خدا کامل نمی گردد. به عبارت دیگر، لازمه ی شناختن خدا به طور کامل، شناختن مظاهر هدایت و راهنمایی است. دوم این که شناختن مقام نبوت و امامت از این نظر لازم است که بدون معرفت آنان، به دست آوردن برنامه کامل و صحیح ممکن نیست. فرق بین نیکوکار مسلمان و نیکوکار غیر مسلمان را می توان چنین بیان کرد که نیکار مسلمان همچون مریضی است که تحت مراقبت و دستور یک طبیب حاذق برنامه دارد، غذا و دوایش همه به دستور طبیب است، هم از لحاظ نوع غذا و دوا، هم از لحاظ دقت آن، و هم از لحاظ اندازه آن، کاملا طبق دستور عمل می کند. ولی نیکوکار غیر مسلمان همچون مریضی است که برنامه ندارد و خودسرانه عمل می کند، هر غذا یا دوائی را که به دستش برسد می خورد، چنین مریضی ممکن است احیانا یک دوای مفید بخورد و نتیجه خوب بگیرد ولی همین طور هم ممکن است دوائی را که زیان بار و مهلک است مورد استفاده قرار دهد، و نیز ممکن است یک غذای مناسب بخورد، ولی با ناپرهیزی بعدی و خوردن غذای نامناسب،اثر مفید غذای اول را هم خنثی کند.

در حقیقت شناخت خدا و شوون او بدون معرفت اولیای خدا کامل نمی گردد. به عبارت دیگر، لازمه ی شناختن خدا به طور کامل، شناختن مظاهر هدایت و راهنمایی است. دوم این که شناختن مقام نبوت و امامت از این نظر لازم است که بدون معرفت آنان، به دست آوردن برنامه کامل و صحیح ممکن نیست

 

 

با این بیان روشن می شود که تفاوت بین مسلمان و خداشناس غیر مسلمان این است که اولی، خداشناسی است که برنامه ی صحیح دارد. ولی دومی کارهایش بدون برنامه ی صحیح است. به عبارت دیگر، مسلمان، هدایت یافته است، ولی غیر مسلمان، هر چند خداشناس باشد، هدایت نایافته است. قرآن می فرماید:"فان اسلموا فقدا هتدوا" (آل عمران / 20) اگر تسلیم حق شدند آنگاه هدایت یافته اند.

 

پس معلوم می شود همه مسلمانان در آخرت یکسان نیستند. میان غیر مسلمان معتقد به خدا و قیامت و غیر مسلمانی که معتقد نیست، تفاوت فراوانی است. برای گروه دوم، امکان انجام یک عمل مقبول عندالله نیست، ولی برای دسته اول هست و این دسته، امکان رفتن به بهشت برایش مهیاست. شاید به همین دلیل است که اسلام میان اهل کتاب و مشرکین در هم زیستی تفاوت قائل است، زیرا اهل کتاب در شرایطی هستند که می توانند به بهشت راه یابند، اما مشرکان و کفار نمی توانند. (8)

 

خلاصه سخن:

بنابرآنچه گفته شد غیر مسلمانانی که به بشر خدمت کرده اند یا هر عمل خیری انجام داده اند: اولاً اگر با حقیقت عناد دارند همه ی اعمالشان تباه و باطل است. ثانیا اگر در کارهایشان هیچ جهت گیری الهی و حتی انسانی نیست عملشان فایده اخروی ندارد.

ثالثا اگر خدا را قبول دارند و کارها را برای خدا انجام می دهند یا اگر هم به لفظ خدا را انکار می کنند چنان غیر ریا کارانه عمل را انجام می دهند که می توان گفت براساس همان فطرت خدائی انجام داده اند اعمال خیرشان مقبول است ولی چون یک برنامه صحیح و کامل ندارند، ممکن است به خیال عمل خیر اشتباهات فراوانی مرتکب شوند و اعمال بی فایده ای انجام دهند یا اعمال خلافی انجام دهند که حتی اگر به دلیل بی اطلاعی مورد مؤاخذه قرار نگیرند، از نظر تکوینی، جلوی رشد سریع معنوی آن ها را بگیرد.

 

نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 5 بهمن 1390برچسب:, توسط عبدالصمد به مرام |

برخی آفت های روابط اجتماعی در نوع و شیوه گفتن نهفته است که انسان مؤمن با حفظ زبان خویش می تواند از آنها در امان باشد. بعضی از این آسیب ها عبارتند از:


 

 

دروغ

 

1) دروغ

حضرت علی(علیه السلام) در این خصوص می فرماید:«سرانجام دروغ، مذمت و سرزنش مردم است و سلامت، در راستگویی است و عاقبت دروغ، بدترین عواقب است.» (1)

حضرت به فرزندش توصیه می کند که مستند سخنان تو می بایست فرد مورد اعتماد باشد وگرنه ممکن است زبان به دروغ باز شود:ولا تحدّث الا عن ثقه فتکون کاذباً و الکذب ذل(2)؛ از مردم نامطمئن خبری نقل نکن که دروغگو درمی آیی و دروغگویی، مایه ذلت است.

 

2) سرزنش

از نظر حضرت، هرگاه انسان خطایی مرتکب شود، نباید او را زیاد سرزنش کرد؛ زیرا این رفتار باعث کینه توزی شده و اعتماد به نفس او را از بین می برد. امام به فرزندش می فرماید: ولاتکثر العتاب فانه یورث الضغینه و یجر الی البغضه (3)؛ زیاد سرزنش مکن؛ زیرا نتیجه اش به وجود آمدن کینه است و منجر به دشمنی می شود.

 

3) سخن زشت و خنده آور

شایسته است که انسان در سخن گفتن به گونه ای رفتار کند که مورد خنده و تمسخر دیگران قرار نگیرد؛ زیرا این عمل موجب بی شخصیتی در اجتماع گشته و از احترام و عزت انسان می کاهد.

حضرت می فرماید:«مبادا سخنی پلید و یا مضحک بگویی، گرچه آن را از دیگران حکایت کنی!»(4)

 

4) زیاد سخن گفتن

حضرت از زیاد سخن گفتن در مواردی که ضروری نیست، مذمت نموده و می فرماید:و من کثر کلامه کثر خطاؤه و من کثر خطاؤه قل حیاؤه و من قل حیاؤه قل ورعه و من قل ورعه مات قلبه و من مات قلبه دخل النار(5)؛ هرکه حرفش زیاد است، اشتباهش بسیار و هرکه اشتباهش زیاد است، حیا و شرمش کم و هرکه شرمش اندک است، پرهیزکاری اش اندک و هرکه پرهیزکاری اش کم باشد، دلش می میرد و هرکه دلش بمیرد، وارد دوزخ می شود.

حضرت به فرزندش توصیه می کند که مستند سخنان تو می بایست فرد مورد اعتماد باشد وگرنه ممکن است زبان به دروغ باز شود:ولا تحدّث الا عن ثقه فتکون کاذباً و الکذب ذل؛ از مردم نامطمئن خبری نقل نکن که دروغگو درمی آیی و دروغگویی، مایه ذلت است

 

 

 

 

5) رعایت انصاف در سخن گفتن

امام على علیه السلام :

اَلثَّناءُ بِاَكثَرَ مِنَ الستِحقاقِ مَلَقٌ وَ التَّقصیرُ عَنِ الستِحقاقِ عِىٌّ اَو حَسَدٌ؛

تعریف بیش از استحقاق، چاپلوسى و كمتر از استحقاق، از ناتوانى در سخن و یا حسد است. (نهج البلاغه، حكمت 347)

اَدَّبتُ نَفسى فَما وَجَدتُ لَها بِغَیرِ تَقوَى اللهِ مِن اَدَبِ

فى كُلِّ حالاتِها وَ اِن قَصُرَت اَفضَلَ مِن صَمتِها عَنِ الكَذِبِ

وَ غیبَةِ النّاسِ اَن غیبَتَهُم حَرَّمَها ذُوالجَلالِ فِى الكُتُبِ

اِن كانَ مِن فِضَّةٍ كَلامُكِ یا نَفسُ فَاِنَّ السُّكوتَ مِن ذَهَبِ؛

به ادب و تربیت نفس خود پرداختم و براى آن / ادبى بهتر از تقواى الهى در تمام حالاتش نیافتم

و اگر از پس این امر برنیامد / براى آن چیزى بهتر از دم فروبستن از دروغ نیافتم

و از غیبت مردمان، همانا غیبت آنان را / خداوند با عظمت در كتاب ها حرام كرده است

اى نفس، اگر سخن تو / نقره است، سكوت طلاست (اعلام الدین، ص 273)

حضرت راه های کسب «محبوبیت اجتماعی» را در دو ویژگی «نرمی در گفتار» و «ترک حسادت» می داند .

بسیاری از سوء تفاهمات و دلگیری هایی که بین افراد اعم از دوستان خانواده و جامعه بشری رخ می دهد ناشی از سخن گفتن و رعایت نکردن شرایط لازم آن می باشد ،کنترل زبان هنری است که هر کسی آن را ندارد این عضو از وجود ما علی رغم تمام فایده هایی که دارد اگر نیاموخته باشیم که چگونه از آن استفاده کنیم و کنترلش نکنیم فتنه ها بر خواهد انگیخت .

با بکار گیری سخنان کسی که ادعای عشق به او را داریم و خود را مرید ایشان می دانیم خواهیم توانست جلوی بروز بسیاری از اتفاقات ناگوار زندگی خود و اطرافیانمان را بگیریم.

لازم نیست در هر بحث و جدلی شرکت کنیم یا در مقام نصیحت منبر برویم و نسنجیده و بدون علم فتوا صادر کنیم و بسیاری از امور دیگر که به زبان مربوط می شود و تجربه های زیادی داریم که می توانیم با تفکر و کنترل زبان جلوی تکرارشان را بگیریم و آه حسرت و ندامت از دل بر نیاوریم که نه آب رفته به جوب باز خواهد گشت و کلام از زبان بیرون جسته.

نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 5 بهمن 1390برچسب:, توسط عبدالصمد به مرام |

آقا به محافظی که کنارشان بود گفتند: عصای من را بگیرید. عصا را که دادند، علیرضا را بغل کردند.

علیرضا که جا خوش کرد در بغل رهبر، زن‌ها نتوانستند صدای گریه‌شان را مثل اشک‌ها پنهان کنند. هرچند مادر و همسر شهید هنوز مقاومت می‌کردند.

آقا تا برسند به صندلی‌شان، اسم پسر را پرسیدند و حالش را و سلامی کردند به حاضرین. وقتی نشستند روی صندلی، علیرضا هم روی پای رهبر آرام گرفت،

بی کلافگی و بی غریبگی.

 

 

نوشته شده در تاريخ شنبه 1 بهمن 1390برچسب:, توسط عبدالصمد به مرام |

 


عکس های جالب و دیدنی از شکار لحظه ها




















































عکس های جالب و دیدنی از شکار لحظه ها











































عکس های جالب و دیدنی از شکار لحظه ها
 

نوشته شده در تاريخ شنبه 1 بهمن 1390برچسب:, توسط عبدالصمد به مرام |

 

نوشته شده در تاريخ شنبه 1 بهمن 1390برچسب:, توسط عبدالصمد به مرام |

 

در اخلاقي كه حلمي ان را زينت ندهد خيري نيست.

ان كه به مقدار كمي كه بدست اورده اكتفا نمي كند به قناعت اراسته نشده.

كسي كه از مردم (غافل)كناره گيري كند از شرشان سالم ماند.

ان كه دين ندارد مروت و انسانيت ندارد.

بدترين انسانها كسي است كه عذر را نپذيرد و از گناه در نگذرد.

عجب ذارم براي كسي كه هر روز از وجود و عمرش كاسته مي شود ولي خود را براي مرگ اماده نمي كند.

هر كه شر را ترك كرد درهاي خير به رويش باز مي گردد.

اگر ملهاي خود را در راه خدا بدهيد* خدا به راستي عوض دهنده ي شتاباني است.

نيكي را با بدي جواب دادن كفران است.

مداومت گناهان روزي را قطع مي كند.

نعمت به شكر پيوسته است و شكر به فزوني(نعمت)* و هر دو در يك شاخه همراه همند*پس فزوني نعمت از سوي خداوند سبحان بريده نگردد تا ان كه شكر از شكرگذار بريده گردد.

 

صفحه قبل 1 ... 29 30 31 32 33 ... 34 صفحه بعد

.: Weblog Themes By LoxBlog :.

تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به صاحب آن مي باشد.