خانواده بهمرام
نوشته شده در تاريخ شنبه 15 بهمن 1390برچسب:, توسط عبدالصمد به مرام |

چکش شیطان وساعت طلبه


مرحوم نراقى در معراج السعاده نقل كرده است كه در بصره زنى به نام شعوانه زندگى مى‏كرد كه خواننده و موسیقى‏دان بسیار خوبى بود و سه هنر داشت: خوب نى مى‏زد، خوب مى‏رقصید و خوب مى‏خواند. طبیعتاً، چند شاگرد هم داشت و مجلسى در بصره براى خوشگذرانى ترتیب داده‏ نمى‏شد مگر این‏كه این خانم در آن دعوت بود.



نقل است روزى براى شركت در یكى از همان مجالس مى‏رفت كه دید صداى ناله شدیدى از داخل خانه‏اى بلند است. به یكى از شاگردانش گفت: برو ببین در این خانه چه خبر است! دختر رفت و هر چه آن‏ها منتظر ماندند برنگشت. به شاگرد دیگرش گفت: چرا او نیامد؟ برو ببین چه خبر است! این یكى هم رفت و دیگر نیامد. به سومى گفت: تو برو و زود برگرد! سومى هم رفت و نیامد. لاجرم، خودش داخل شد و پرسید: این‏جا چه خبر است؟ گفتند: خانم این‏جا نه مجلس مردگان است نه زندگان؛ این‏جا مجلس روح است؛ مجلس معناست. گفت: این‏ها چرا گریه مى‏كنند؟ گفتند: گوش بده متوجه مى‏شوى! گوش داد و دید یك نفر براى مردم صحبت مى‏كند. اتفاقاً، سخنان گوینده به این دو آیه قرآن رسیده بود:


«إِذا رَأَتْهُمْ مِنْ مَكانٍ بَعِیدٍ سَمِعُوا لَها تَغَیُّظاً وَ زَفِیراً».


وقتى [آن آتش سوزان‏] آنان را از مكانى دور ببیند، از آن، خشم و خروشى هولناك بشنوند.


در روز قیامت، هنگامى كه چشم مردم از دورترین راه به جهنم بیفتد، با این‏كه فاصله‏شان با جهنم زیاد است، صداى خشم آتش و فریاد عذاب را مى‏شنوند. بعد، این آیه را خواند:


«إِذا أُلْقُوا فِیها سَمِعُوا لَها شَهِیقاً وَ هِیَ تَفُورُ».


هنگامى كه در آن افكنده شوند از آن، در حالى كه در جوش و فوران است، صدایى هولناك و دلخراش مى‏شنوند.


آرى، وقتى جهنمى‏ها را داخل جهنم بریزند، فریاد بر مى‏آورند این‏جاست كه باید بر سر خود بزنیم، واى بر ما!



شعوانه لحظاتى در این دو آیه تأمّل كرد و به خود گفت: اگر الان قیامت باشد و من جزو جهنمى‏ها باشم و در آتشم بیندازند كارم تمام‏ است. یك دفعه، از این فكر منقلب شد و در جا غش كرد. بعد كه به هوش آمد به گوینده مجلس گفت: من زن معصیت‏كارى هستم. اگر با خدا آشتى كنم، توبه‏ام پذیرفته است؟ گوینده گفت: خانم، هر چه هم گناهت فراوان باشد قبول است، گرچه به اندازه گناهان شعوانه باشد. وقتى فهمید در شهر بصره بدترین زنان و انسان‏ها را به او مثل مى‏زدند دوباره غش كرد.



مرحوم نراقى مى‏گوید: آخرین بار، شعوانه به گونه‏اى به هوش آمد و كارش به جایى رسید كه مایه عبرت زنان و مردان بصره شد. در اثر توبه، گوشت و پوستش آب شد و بدن جدیدى پیدا كرد، اما مانند تركه خشك شده بود. یك شب كه سر به سجده گذاشته بود و اشك مى‏ریخت، مى‏گفت: من كه در این دنیا به دلیل پشیمانى از گناه مانند تركه شدم، در قیامت چه خواهم شد؟ تا نصف شب در این فكر بود و گریه مى‏كرد. نیمه شب بود كه در همان اتاق و حال سجده صدایى شنید كه مى‏گفت: به همین حال باش و بگذار قیامت بیاید تا ببینى چگونه با كَرَمم با تو رفتار مى‏كنم.

این تحوّل تأثیر یك لحظه فكر كردن بود.



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به صاحب آن مي باشد.