خانواده بهمرام
نوشته شده در تاريخ یک شنبه 16 بهمن 1390برچسب:, توسط عبدالصمد به مرام |

200px-Ayatollah_Ghazi_Near_50_Year_Old.jpg

 



یك روز به دكّان سبزی فروشی رفته بودم، دیدم مرحوم قاضی خم شده و مشغول كاهو سوا كردن است؛ ولی به عكس معهود؛ كاهوهای پلاسیده و آنهایی كه دارای برگ‏های خشن و بزرگ هستند بر می‏دارد. من كاملاً متوجه بودم؛ تا مرحوم قاضی كاهوها را به صاحب دكان داد و ترازو كرد؛ و مرحوم قاضی آنها را در زیر عبا گرفت و روانه شد؛ مَن كه در آن وقت طلبه جوانی بودم و مرحوم قاضی مرد مُسنّ و پیر مردی بود به دنبال رفتم و عرض كردم: آقا من سؤالی دارم! شما به عكس همه چرا این كاهوهای غیر مرغوب را سوا كردید!؟

مرحوم قاضی فرمودند: آقاجان این مرد فروشنده است و شخصی بی بضاعت و فقیر؛ و من گاهگاهی به او كمك می‏كنم و نمی‏خواهم به او چیزی بلاعوض داده باشم تا اولاً آن عزت و شرفِ آبرو از بین برود، و ثانیاً خدای ناخواسته عادت كند به مجانی گرفتن؛ و در كسب هم ضعیف شود.

و برای ما فرقی ندارد كاهوی لطیف و نازك بخوریم یا از این كاهوها؛ و من می‏دانستم كه این‏ها بالاخره خریداری ندارد؛ و ظُهر كه دكان خود را می‏بندد؛(1) بیرون می‏ریزد، لذا برای جلوگیری از خسارت و ضرر كردن او این‏ها را خریدم».(2)

 


 

1. در نجف اشرف در آخر تابستان به علت شدت گرمای هوا دكان‏ها را از ظهر می‏بندند. (به نقل از: مهر تابان، ص 20).

2. سیمای فرزانگان، ص 350 - 349.







نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به صاحب آن مي باشد.