خانواده بهمرام
نوشته شده در تاريخ دو شنبه 7 فروردين 1391برچسب:, توسط عبدالصمد به مرام |

 30 3'd «'3*:a1 'ddg» (g .'71 ¯a*f j© «'d-e/ ddg»

نقل است که یكی از عرفا به نام " سری سقطی " می‏گفت : من سی سال است كه‏ استغفار می‏كنم به خاطر یك " الحمد لله " كه گفته ام . گفتند چطور ؟ گفت: من در بغداد دكاندار بودم یكوقت خبر رسید كه فلان بازار بغداد را آتش گرفت و سوخت . دكان من هم در آن بازار بود .

به سرعت رفتم ببینم دكان من سوخته یا نه ؟ یك كسی به من گفت : آتش به دكان تو سرایت نكرده، گفتم : الحمدلله. بعد با خودم فكر كردم كه آیا تنها تو در دنیا بودی ؟ بالاخره آتش چهار تا دكان را سوخته دكان تو را نسوخته یعنی‏ دكان دیگری را سوخته، " الحمدلله " معنایش این است كه الحمدلله آتش‏ دكان مرا نسوخت ، دكان او را سوخت پس من راضی شدم به اینكه دكان او سوخته بشود و دكان من سوخته نشود بعد به خودم گفتم : او لا تهتم للمسلمین‏ سر ! تو غصه مسلمین در دلت نیست ؟ (1) و من سی سال است كه‏ دارم استغفار آن الحمدلله را می‏كنم .

..........................................................................................................

پی نوشت:

1 ) اشاره است به حدیث پیغمبر : « من اصبح لا یهتم بامور المسلمین فلیس بمسلم »: هر كس كه صبح كند و همتش خدمت به مسلمانان نباشد ، او مسلمان نیست اصول كافی ، ج 3 ، باب 258 ، ص 239 ، حدیث 5 ، و سفینه البحار ، ج 2 ص . 723

+ این داستان را هم سعدی به‏ شعر در آورده است.

+ منبع داستان: استاد شهید مطهری، فلسفه اخلاق، ص 17-18

  •  

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به صاحب آن مي باشد.