نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 26 مهر 1391برچسب:, توسط عبدالصمد به مرام |

غروب بود و زنی بی قرار ، تنها بود

زنی ز داغ برادر فکار ، تنها بود

 

غروب بود و غم خیمه ای بدون عمود

و زینبی که در آن گیر و دار ، تنها بود

 

غروب بود و سپاهی شهید و یک زینب

شود به محمل خود تا سوار ، تنها بود

 

غروب بود و علمدار خفته و زینب

کنار خیمه ی بی پاسدار ، تنها بود

 

غروب بود و برادر به مقتل و زینب

کنار آن بَدنِ بی مزار ، تنها بود

 

غروب بود و طناب و اسیری و زینب

غریب و خسته و چشم انتظار ، تنها بود

 

غروب بود و رُباب و صدای لالایی

کنار تربت یک شیرخوار ، تنها بود

 

خلاصه این همه غم بود و زینب کبری

میان لشکری از نیزه دار ، تنها بود

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به صاحب آن مي باشد.